ما بیش از یک ماه است که یک بچه 5 ساله داریم و همیشه می دانیم که یک اتفاق فکری در جریان است. حفظ مستقیم (مانند حروف و اعداد) را می توان انجام داد. اما بخش های استدلال و پردازش – چیزی وجود ندارد. ما فقط نمی دانیم هنوز چیست. به اندازه کافی او را نداشتم، و هنوز هیچ آزمایشی تایید نشده است.
امروز در دادگاه متوجه شدیم که مادر زیستی دارای ضریب هوشی 72 است. ظاهراً این عامل مهمی در پرونده ای است که او برای پیوستن دوباره به فرزندانش ایجاد می کند. اما از دیدگاه بچهها، میتواند عاملی برای مشکلات فکری کودک 5 ساله باشد. Bio dad “کم کارکرد” نامیده می شود اما ما جزئیاتی در آنجا نداریم.
اگر معلوم شود که این کودک دارای ضریب هوشی «پایین» در محدوده ای مشابه با والدینش است، زندگی برای او چگونه است؟ آیا شامل کلاسهای معمولی مدرسه یا کلاسهای ویژه میشود؟ آینده شغلی برای فردی که ضریب هوشی مثلاً کمتر از 80 دارد چیست؟ زندگی مستقل در چه سطحی؟
من واقعاً در آغاز این ترن هوایی خاص هستم و احتمالاً هنوز سؤالات درست را نمی دانم. اما به ما هشدار داده شده است که موضوع فرزندخواندگی در حال نزدیک شدن است، زیرا هیچ کس انتظار ندارد این والدین علی رغم حمایت های اضافی که از آنها ارائه شده است، تصمیم خود را جمع کنند.
اگر این موضوع واقعاً ژنتیکی باشد و نتوانیم توانایی های پردازشی او را از طریق تغذیه و آموزش و … بالا ببریم، پس زندگی برای او و ما چگونه خواهد بود؟
آیا او با استقلال راه می رود / می دود / از پله ها بالا و پایین می رود؟
آیا او صحبت میکند؟ آیا او به شکل جمله صحبت می کند یا فقط 2 کلمه با هم یا …؟
او به طور مستقل چه کاری می تواند انجام دهد؟ از لگن استفاده کنید؟ خودش لباس بپوشه؟ یک فنجان آب بخورید؟ مسواک زدن؟
او از انجام چه کاری لذت می برد؟ آیا او به کارتون های تلویزیون می خندد؟
چند اختلال ژنتیکی وجود دارد که باعث ضریب هوشی پایین تر می شود که ارثی است، اما اغلب نه. این واقعیت که او در حال حاضر برخی از حروف را حفظ می کند، نشانه بزرگی است که او یادگیرنده است. برخی از بچه های 5 ساله می توانند بخوانند. بچه های دیگر در 5 سالگی نمی توانند حتی یک حرف را شناسایی کنند، حتی نامشان. همه آنها ضریب هوشی طبیعی خواهند داشت، زیرا بسیاری از موارد در این سن مربوط به قرار گرفتن در معرض زبان های زیاد و زیاد و تجربیات جدید است.
هر دو در حال حاضر دبیرستان هستند. آنها ممکن است در امتحانات فارغ التحصیلی قبول شوند یا نتوانند. هیچ کدام واقعاً هیچ شانسی برای رفتن به کالج ندارند، هر چند در حال حاضر هر دو فکر می کنند که خواهند داشت. کسی که رتبه ضریب هوشی پایینتری دارد، احتمالاً میتواند در زندگی موفق شود، حداقل به روشی که جامعه ما موفقیت را تعریف میکند. این به این دلیل است که او جاه طلبی بیشتری دارد. کسی که ضریب هوشی بالاتری دارد ممکن است به تنهایی به این نتیجه برسد، زیرا به ما اجازه میدهد برنامه روزانهاش را هنگام خروج از خانه تنظیم کنیم و سپس آن را سال به سال بدون هیچ تغییری دنبال کنیم، یا اکنون اینطور فکر میکنیم.
او و برادر 3 سالهاش سحرخیز هستند، بنابراین اگر ساکت بمانند و اجازه دهند من بخوابم تا زنگ ساعت من به صدا درآید، مقداری غلات شکلاتی با غلات معمولی خود مخلوط میکنند. امروز صبح این اتفاق افتاد. بعد از صبحانه با چشمان بسته نشسته بودم و خودم را برای آن روز جمع می کردم، که آنها تصمیم گرفتند دوباره خوابم ببرم و شروع به صدا زدن کردند که بیدار شوم. چشمانم را باز کردم و با تمسخر به آنها گفتم که مرا از خواب بیدار کرده اند و باید غلات شکلات را پس بدهند. کودک 3 ساله شروع به ایجاد صداهای وانمود کننده استفراغ کرد و گفت: “نه! آن را پس نمی گیری!” بچه 5 ساله (کسی که در موردش می پرسم) شروع به گریه کرد زیرا نمی خواست غلات شکلات را پس بدهد و نمی دانست چگونه.
مثال دیگر: او دید که دختر همسایه ما توسط سگش کتک خورد و او در حالی که زانویش را گرفته بود شروع به گریه کرد. از او پرسیدم آیا میدانی چرا گریه میکنی، گفت: «شاید امروز میخواسته لباس آبی بپوشد نه سبز». او میتوانست مراحلی را که اتفاق افتاده است به من بگوید، و میتوانست بگوید که او آسیب دیده است، اما نمیتوانست بگوید چرا گریه میکند.
دیگری: ما یک قسمت Sid the Science Kid را در مورد انجماد و ذوب تماشا کردیم. چگونه باید چیزها را در دمای سرد قرار دهید تا منجمد شوند و چگونه وقتی دیگر در دمای سرد نیستند، ذوب می شوند. مثال سید که اپیزود را شروع کرد، گذاشتن یک بستنی در طول شب بود که باعث آب شدن آن شد. کودک 5 ساله من می تواند تعمیم دهد که بیرون گذاشتن هر چیز یخ زده در یک شب باعث ذوب شدن آن می شود، اما اصرار دارد که باید یک شبه بیرون بماند، که بیرون گذاشتن آن در روز باعث ذوب شدن آن نمی شود. برادر 3 ساله اش حرفش را قطع کرد و گفت اگر سرد نباشد هر زمانی آب می شود.
او برای یادگیری چیزها به تکرارهای زیادی نیاز دارد، اما آنها را یاد می گیرد. او همه حروف بزرگ و کوچک خود را می داند. او میتواند اعداد 1-20 را بنویسد (اما 15 را کنار میگذارد)، میتواند شفاهی تا 29 بشمارد، و اگر به او بگویید کدام “ده” بعدی میآید، میتواند تا حدود 50/60 بشمارد.
من چند کودک را برای پیاده روی به یک باغ محلی به سفر بردم. یکی پرسید باغ میوه چیست، گفتم مزرعه ای است که فقط درخت می روید نه حیوان. بچه های 5 ساله دیگر بلافاصله این را یاد گرفتند. کودک 3 ساله بعد از تکرار 3 یا 4 آن را دریافت کرد. کودک 5 ساله من حدود 20 تکرار طول کشید تا بتواند بگوید “همه درخت است” و 10 تکرار دیگر برای تکرار “مزرعه ای فقط با درختان”. اما سه روز بعد او هنوز هم می توانست آن را بگوید.
او با زمان مشکل دارد و هنوز مفهومی از پول ندارد. او برای ایدههای جدید و حتی گاهی اوقات برای چیزهایی که مدتی میدانست به تکرار زیادی نیاز دارد. او سؤالات زیادی می پرسد، گاهی اوقات همان سؤال را بارها و بارها می پرسد. او اینگونه مسائل را پردازش می کند. هرچند گاهی باید بایستیم و به او بگوییم که او جواب را می داند و می تواند به شما بگوید.
مطمئن نیستم چه آینده ای برای او رقم می زند اما به بهترین ها امیدوار است. ما متوجه می شویم که او ممکن است هرگز به تنهایی زندگی نکند، اما همچنان سعی می کنیم او را آماده کنیم تا تا آنجا که می تواند پیش برود.
او با زمان مشکل دارد و هنوز مفهومی از پول ندارد. او برای ایدههای جدید و حتی گاهی اوقات برای چیزهایی که مدتی میدانست به تکرار زیادی نیاز دارد. او سؤالات زیادی می پرسد، گاهی اوقات همان سؤال را بارها و بارها می پرسد. او اینگونه مسائل را پردازش می کند. هرچند گاهی باید بایستیم و به او بگوییم که او جواب را می داند و می تواند به شما بگوید.
مطمئن نیستم چه آینده ای برای او رقم می زند اما به بهترین ها امیدوار است. ما متوجه می شویم که او ممکن است هرگز به تنهایی زندگی نکند، اما همچنان سعی می کنیم او را آماده کنیم تا تا آنجا که می تواند پیش برود.
از جهاتی سخت بود زیرا مادر M از حضور او در کلاس های ویژه امتناع می کرد. او فکر می کرد که این روی عزت نفس او تأثیر می گذارد – انگار که از هر کلاسی بیرون می زند و مجبور می شود دبیرستان را به دلیل آن ترک کند روی عزت نفس کسی تأثیر نمی گذارد.:mad:
همچنین سخت بود زیرا در عین اینکه “آهسته” بود، او را معلول نمی دانستند. و بنابراین مردم از او خیلی بیشتر از آن چیزی که او می توانست ببخشد، از شغل، داد و ستد اجتماعی و غیره انتظار داشتند، تا زمانی که مثلاً سندروم داون داشت. اگر او را نمیشناختید، او بسیار بیادب و نامناسب بود. اگر والدین او همیشه در چنین انکار نبودند، شاید او می توانست قبل از اینکه در رفتارش ریشه دوانده شود، در آن زمینه کمکی دریافت کند.
برای برادر کوچکتر M نیز سخت بود – مادرش با رفتن او به کالج مبارزه کرد، زیرا در نهایت، اگر برادرش تحصیلات دانشگاهی داشته باشد و او نتواند این کار را انجام دهد، این چه احساسی را ایجاد میکند؟ ما در آن نبرد پیروز شدیم و او را به کالج فرستادیم، اما در تمام مدتی که برادر کوچکتر دور بود، مادرش با او مبارزه کرد. و م هنوز هم شکایت می کند که ما آن برادر را بر او ترجیح دادیم – به نوعی م معتقد است که ما باید معادل شهریه 4 ساله کالج را به او می دادیم.
م اکنون بالغ در 30 سالگی است. او مجرد است و با چند پسر دیگر در خانه ای زندگی می کند. او یک شغل یقه آبی کم درآمد دارد، اما به نظر نمی رسد که نمی تواند همان شغل را برای مدت طولانی حفظ کند. او احتمالاً تا جایی که می تواند بهترین کار را انجام می دهد، اما همچنان از نظر مالی به ما نیمه وابسته است.
برداشت من از تجربه من این است که اول از همه، در انکار قرار نگیرید. انجام این کار زمانی که بچههای شما خیلی «عادی» به نظر میرسند، هر چه عادی باشد، آسان است. از هر بخش ویژه، مربی رفتاری و غیره ای که ارائه می شود استفاده کنید و احتمالاً بعداً در زندگی سود خواهد کرد. من نمی توانم تاکید کنم که چقدر این مهم است، چرا که مشاغل یقه آبی با سرعتی باورنکردنی ناپدید می شوند. حتی افراد “آهسته” نیز اگر قوی و سالم بودند می توانستند از خود حمایت کنند. دیگر، حداقل در ایالات متحده.
اگر هر دو والدین IQ پایینی دارند و کودک همه حروف و اعداد خود را بدون کمک زیادی از بایوس می داند، ممکن است مشکلی نداشته باشد. برخی از بچه ها وقتی کسی شروع به کار با آنها می کند، عقب می افتند.
