مطالعات آینده و سازمان: در مورد کشف مجدد یک مقوله زمانی مشکل ساز در سازمان ها
- ارسال شده توسط ادمین 1
- دسته بندی مطالب سازمانی و مدیریتی
- تاریخ فروردین 21, 1401
- نظرات 0 نظر
اگرچه فعالیتهای سازمانی همیشه آیندهمحور بوده است، اما شیفتگی بازیگران به آینده یک پدیده جهانی در زندگی سازمانی نیست. تجربه بشری از آینده محصول نسبتاً جوان مدرنیته است که در آن بازیگران نامعین بودن آینده و همچنین تواناییهای خود را برای «ساختن» و حتی تا حدی کنترل و مشکلزدایی آن را از طریق برنامهریزی پیچیدهتر کشف کردند. تمرینات در این مقاله، ما استدلال میکنیم که بازیگران اخیراً آینده را بهعنوان مقولهای مشکلساز و بیپایان در زندگی سازمانی «بازیابی» کردهاند، مقولهای که نمیتوانند آن را به تنهایی از طریق برنامهریزیها ترسیم کنند. ما پیشنهاد میکنیم که این از طریق کثرتسازی آنچه ما به عنوان «عملهای آیندهساز» مینامیم، تولید شده است، مجموعهای از شیوهها که از طریق آن بازیگران آینده را تولید و اجرا میکنند.
سالها پیش، مزارع وسیع و هموار روستایی مینهسوتا را به مقصد جزیره منهتن ترک کردم تا قهرمان اولین رمانم را پیدا کنم. وقتی به سال 1978 رسیدم، او آنقدر که یک امکان ریتمیک بود، یک کاراکتر نبود، یک موجود جنینی از تخیل من، که من آن را به عنوان یک سری ضربات متریک احساس می کردم که با قدم های من در هنگام حرکت در خیابان های شهر تند و کند می شدند. [. . .] من و قهرمان شکل نگرفته ام به سمت مکانی می رفتیم که کمی بیش از یک داستان درخشان بود: آینده.
معرفی
این پاراگراف آغازین از رمان اخیر سیری هاستودت (2019 ، صفحه 1) با تحسین گسترده، خاطرات آینده ، سفری را که نویسنده خوانندگان را به آن خواهد برد، پیش بینی می کند. این رمان داستان «SH» را روایت میکند، نویسندهای مشتاق که در دهه 1970 به آینده سفر کرد. با درگیر کردن خود حال و گذشته اش در گفتگو، SH خاطرنشان می کند: “آن زمان نمی دانستم چه چیزی اکنون می دانم: همانطور که می نوشتم، من نیز در حال نوشتن بودم” (ص. 1). او تشخیص میدهد که چگونه خود گذشتهاش آیندهاش را «ساخته»، چگونه با اعمالش در گذشته به فردی که اکنون هست تبدیل میشود.
البته در این سال ها رمان های دیگری نیز در رابطه با آینده منتشر شده است. بنابراین، چرا رمانی در مورد آینده اکنون این همه علاقه را به خود جلب می کند ؟ آیا این فقط یک تصادف است، درست مانند افتتاح اخیر آزمایشگاه مرکز انیشتین برای آزمایش آینده های دیجیتال ( digital-future.berlin )، یا ظهور جنبش “جمعه ها برای آینده” که برای آینده ای پایدار می جنگد ( fridaysforfuture. org )؟ ما باور نمی کنیم. در این مقاله، ما استدلال میکنیم که بازیگران در سازمانها اخیراً آینده را بهعنوان یک مقوله زمانی مشکلساز، یعنی بهعنوان مقولهای که ناشناخته است، دوباره «کشف» کردهاند. ما استدلال میکنیم که این کشف مجدد نادیده گرفته شده، فرصتی را برای محققان سازمان فراهم میکند تا راههای بیشماری را که بازیگران از طریق آنها آینده را تولید و اجرا میکنند، بررسی کنند.
شاید این ادعای عجیبی باشد، با توجه به اینکه آینده به طور گسترده در علوم اجتماعی گسترده تر مورد توجه قرار گرفته است. اگرچه تأکیدات آنها ممکن است متفاوت باشد، فیلسوفان و جامعه شناسان (مثلاً مید، 1932 ؛ شاتزکی، 2010 ؛ شوتز، 1967 ) و همچنین برخی از محققان سازمان (مانند هلین، هرنس ، هیورث، و هولت، 2014 ؛ هرنس ، 2014 و تیاس، 2014 ; 2002 ) اشاره کرده اند که زندگی اجتماعی در حال حاضر به همان اندازه که با گذشته مرتبط است ذاتاً با آینده آمیخته است. در این دیدگاه، آینده “جزئی جدایی ناپذیر از تجربه انسان بودن” است ( هرنس، سیمپسون و سودرلوند، 2013).، پ. 3). کیفیتی فراگیر به خود می گیرد که همیشه در اجرای فعالیت های سازمانی مستتر بوده و بوده است.
این مقاله یک قدم جلوتر می رود. ما استدلال می کنیم که، اگرچه ممکن است از منظر فلسفی درست باشد که زندگی اجتماعی همیشه آینده محور بوده است، تجربه انسانی از آینده یک ویژگی جهانی و بدیهی فعالیت سازمانی نیست. در عوض، این محصول نسبتاً جوان مدرنیته است که از نسبیسازی انتظارات آخرتشناختی که آینده را بهعنوان یک وضعیت پایانی از پیش تعیینشده و غیرقابل کنترل در دوران پیشامدرن بیاهمیت جلوه میداد، پدید آمد. این “کشف آینده” ( Hölscher, 1999) از طریق شیوه های برنامه ریزی که در آن زمان پدیدار شد، ساخته شد، که پیچیدگی بیشتر آنها به مشکل زدایی از آینده به عنوان یک مقوله زمانی که قابل پیش بینی و کنترل بود کمک کرد. با این حال، اخیراً، بازیگران شروع به تجربه آینده به عنوان یک مقوله زمانی مشکلساز و باز کردهاند که نمیتوانستند به تنهایی از طریق برنامهریزی به آن تسلط کامل پیدا کنند. این رنسانس آینده به عنوان یک مقوله زمانی رایج و ناشناخته در زندگی سازمانی چیزی است که ما از آن به عنوان “کشف مجدد” آینده یاد می کنیم. ما استدلال میکنیم که این کشف مجدد از طریق کثرتسازی روشهایی که بازیگران با آینده درگیر میشوند، ایجاد شده است، که برنامهریزی تنها یکی از چندین رویکرد است . با این حال، تعداد بسیار کمی از این فعالیت ها و شیوه ها در مطالعات سازمانی به خوبی درک شده اند.
برای دعوت از محققان برای بررسی روشهای بیشماری که بازیگران سازمانی در آنها آینده را تولید و اجرا میکنند، از نوشتههای جامعهشناختی و تاریخی استفاده میکنیم (مانند Hölscher، 1999 ؛ Koselleck ، 1988 ؛ Reckwitz، 2016 ) تا یک مرور تاریخی از چگونگی تجربه آینده نیز ارائه کنیم. همانطور که روش های غالب (باز)تولید آنها تکامل یافته است. سپس کشف مجدد آینده را به گفتمانهای رایج مرتبط میکنیم، که همگی تجربه کنونی آینده را بهعنوان مقولهای مشکلساز و بیپایان نشان میدهند و خواهان تعامل عمیقتری با آنچه ما به عنوان «عملهای آیندهساز» مینامیم، هستیم. برای انجام این کار، ابتدا یک دیدگاه عملی را معرفی می کنیم، دیدگاهی که ما را قادر می سازد “کشف” و “کشف مجدد” آینده را آشکار کنیم.
کشف آینده: چشم انداز تمرین
محققان به طور فزاینده ای به دیدگاه های فرآیندی الهام گرفته از فلسفی در مورد سازماندهی علاقه مند هستند (مانند هلین و همکاران، 2014 ؛ هرنس ، 2014 ؛ تسوکاس و چیا، 2002 ). در این دیدگاه ها، حال، گذشته و آینده به صورت خطی همسو نیستند، همانطور که بسیاری از ادبیات سازمانی نشان می دهد ( Reinecke & Ansari, 2017 ). در عوض، بازیگران سازمانی به طور مداوم و همزمان این مقوله های زمانی را در عمل اجرا و تفسیر می کنند ( هرنس، 2014 ). به عنوان Emirbayer و Mische (1998، پ. 973) مشخص شد، حال، گذشته و آینده زنگهای یک «سهگانه وتر» را تشکیل میدهند که هر لحن در موقعیتهای خاص و «در دورههای مختلف» بلندتر از دیگران زنگ میزند. بنابراین، فعالیتهای سازمانی میتوانند «بیشتر (یا کمتر) با گذشته درگیر باشند، بیشتر (یا کمتر) به سمت آینده هدایت شوند و کمتر (یا کمتر) پاسخگوی حال باشند» (ص. 972). در نتیجه، ممکن است دورههای خاصی را با «زمان خود» آنها شناسایی کنیم ( هرنس، 2014 )، که در آن بازیگران در سازمانها آیندههای متفاوتی را به شیوههای کم و بیش مشخصی تولید و اجرا کردند.
یکی از ابزارهای مفهومی که به ما در کشف چنین تحولاتی کمک می کند، نظریه عمل است. تئوری عمل به “خانواده نظریه ها” مربوط می شود ( رکویتز، 2002 ) که توجه را به شبکه هایی از شیوه های به هم پیوسته جلب می کند که از طریق آن بازیگران به طور عملی زندگی اجتماعی و سازمانی را تولید و بازآفرینی می کنند ( فلدمن و اورلیکوفسکی، 2011 ؛ شاتزکی، کر سیتینا، و فون ساوینی). 2001 ). در این دیدگاه، «عملکردهای اجتماعی» به فعالیت ساختاریافته، یعنی کنش و ساختار همزمان اشاره دارد. بنابراین، نظریه عمل، توجه را بر ابعاد گفتمانی، بدنی و مادی اعمال اجتماعی متمرکز می کند ( رکویتز، 2002 ). این ابعاد، از جمله، شامل حساب های استراتژیک ( کاپلان و اورلیکوفسکی، 2013 )، دیدگاه های مفصل (ونوس، استام، و ون کنیپنبرگ، 2019 )، روایت ها ( گارود، شیلد، و لانت، 2014 ) و افسانه ها ( هیورث، 2013 ) ( گفتمان ). ژست ها ( ونزل و کوخ، 2018 ) و نگاه ها ( لیو و مایتلیس، 2014 ) ( بدن )؛ و نمونههای اولیه ( نایت، دیموند و پاروتیس، 2020 )، ابزارهای استراتژی ( Jarzabkowski و کاپلان، 2015 )، مدلها و الگوریتمها ( Lindebaum، Vesa، و den Hond، 2019 )، و طرحها و نقشهها ( Comi & Whyte، 2018 ) مادیت ).
با توجه به اینکه اجرای شیوه ها دائماً واقعیت های اجتماعی را «برای اولین بار دیگر» تولید می کند ( گارفینکل، 1967 ، ص 9)، هر عمل اجتماعی، دنیوی یا غیرمعمول، ذاتاً با آینده های بی سابقه مرتبط است ( شاتزکی، 2010 ). به عنوان مثال، از طریق تمرین آشپزی، بازیگران ممکن است برای تهیه یک شام آینده به دستور العمل های آزمایش شده و آزموده شده اعتماد کنند، اما شام مشابه وعده های غذایی قبلی نخواهد بود، زیرا آماده سازی محل آن، مثلاً، مکالمات کمی متفاوت و ترتیب صندلی ایجاد می کند. و تزئینات میز در مقابل، اگر نگوییم همه نمونههای فوق الذکر از ابعاد گفتمانی، بدنی و مادی کنشهای اجتماعی، آینده را بهویژه با صدای بلند در «سهتایی» صدا میکنند ( امیربایر و میش، 1998).). برای مثال، در برنامهریزیها، مدیران ممکن است تعهد کارکنان را برای دستیابی به اهداف تدوینشده با بیان چشماندازهای قانعکننده از آینده جلب کنند. بنیانگذاران ممکن است آینده یک استارتآپ را از طریق عملکردهای بدنی در زمینههای سرمایهگذار، «صحنهسازی» کنند. و شرکتکنندگان در کارگاههای استراتژی ممکن است آینده را با ساختن بازنماییهای واضح بر روی فلیپچارتها تجسم کنند. زمانی که ابعاد گفتمانی، بدنی و مادی اعمال اجتماعی، آینده را به عنوان «لحن غالب [. . .] در سه گانه آکوردی ( Emirbayer & Mische, 1998 , p. 972)، ما به این اعمال به عنوان «عملکردهای آینده ساز» اشاره می کنیم. از این نظر، شیوههای آیندهساز روشهای خاصی هستند که بازیگران از طریق آنها آینده را تولید و اجرا میکنند.
بر خلاف بسیاری از ادبیات سازمانی، که معمولاً زمان را به عنوان یک مسیر خطی که مستقل از فعالیت سازمانی جریان مییابد، در نظر میگیرد ( Reinecke & Ansari, 2017 )، تمرکز بر رویههای آیندهساز نشان میدهد که آینده یک «چیز» عینی نیست، منتظر است. از طریق تکنیک های برنامه ریزی ظاهراً کم و بیش دقیق اندازه گیری شود (به عنوان مثال بیکن-گراسیمنکو، کاف و دوراند، 2016 ). از این منظر، آینده نیز فقط یک ادراک ذهنی در ذهن افراد نیست، زیرا رویکردهای شناختی به زمان و زمانمندی به طور ضمنی آن را چارچوب میدهند (مانند گانزین، اسلام و سودابی، 2020).). دیدگاه عملی فراتر از درک عینیگرایانه و ذهنگرایانه از زمان و آینده است، زیرا آینده را بهعنوان مقولهای کم و بیش تجربهشده زمانی میبیند که بازیگران از طریق شیوههای آیندهساز تولید و اجرا میکنند. و چنین اعمالی هم ذهن و هم بدن و هم بعد گفتمانی و هم غیرگفتمانی (یعنی بدنی و مادی) شیوههایی را که بازیگران با آینده درگیر میشوند، در بر میگیرد.
بنابراین، این دیدگاه توجه ما را به تجربه آینده به عنوان یک مقوله زمانی رایج در زندگی اجتماعی و سازمانی جلب می کند. این تجربه همان چیزی است که هلشر (1999) از آن به عنوان “کشف” آینده یاد می کند. همانطور که Emirbayer و Mische (1998 ، ص 972) تصریح کردند، شیوع مقوله های زمانی “از نظر تاریخی متغیر” است. بنابراین، اگر بتوان دورانهای تاریخی را بر اساس تجربیات مختلف آینده متمایز کرد، و اگر چنین تجربیاتی از طریق شیوههای آیندهساز تولید و اجرا شوند، نتیجه میشود که میتوان تغییراتی را در شیوههای رایج آیندهسازی که توسط بازیگران در تاریخهای مختلف انجام میشود شناسایی کرد. دوره ها
کشف و کشف مجدد آینده
شیفتگی بازیگران به آینده یک ویژگی جهانی زندگی اجتماعی و سازمانی نیست. همانطور که تحلیلهای جامعهشناختی و تاریخی (مانند هلشر، 1999 ؛ کوسلک، 1988 ؛ رزا، 2005 ) اشاره میکنند، تجربه بشر از آینده پدیدهای جدید در دوران مدرن است ( جدول 1 را ببینید ).
|
جدول 1. (دوباره) کشف آینده.

پیشامدرنیته (قبل از قرن هجدهم)
تا قرن 18، آینده جنبه رایجی از تجربه بشر در اینجا و اکنون نبود ( Diesseits ). در جوامع پیشامدرن، مردم انتظار یک پایان معاد شناختی از پیش تعیین شده، یک داوری آخر را داشتند. بنابراین، آینده در دستان خدا(ها) بود و فراتر از غایت معاد شناختی ( جنسیتز ) قرار داشت ( کوسلک، 1988 ).). در نتیجه، با توجه به اینکه آرماگدون، پایان آینده جهان، ثابت شده بود، بازیگران آینده را خارج از کنترل انسان تجربه کردند. حتی سهم اصلی مارتین لوتر به اصلاحات در قرن شانزدهم نتوانست این غیبت آینده را در زمان حال تغییر دهد. او با هشدار دادن به جامعه از نزدیک شدن آرماگدون، آینده را فراتر از یک پایان معاد شناختی از پیش تعیین شده در نظر گرفت که به گفته او، زودتر از حد انتظار خواهد آمد ( روزا، 2005 ).
این تجربه آینده بهعنوان یک موضوع غیرقابل کنترل و تعیینشده الهی از طریق دو رویه آیندهساز رایج تولید و اجرا شد. نمایندگان کلیسا به طور مداوم پایان جهان را به عنوان یک واقعیت آینده و تغییر ناپذیر “موعظه” می کردند. بنابراین، آنها آینده را برای اطمینان از انطباق با آموزه های کلیسا در انتظار رستگاری الهی، ابزاری ساختند. با انجام این کار، نمایندگان کلیسا موقعیت قدرت خود را در زندگی روزمره مردم بازتولید کردند ( کوسلک، 1988 ). به نوبه خود، بازیگران زمینی در سازمانها و جوامع سعی کردند با «دعا» برای نجات الهی در آخرین داوری، با آینده ارتباط برقرار کنند ( Hölscher, 1999 ). با انجام این کار، آنها خودشان آینده را به عنوان یک مقوله زمانی از پیش تعیین شده که فراتر از تجربه بشری است بازتولید کردند.
با توجه به تعیین آینده به عنوان یک وضعیت پایانی ثابت و غیرقابل کنترل، بازیگران در جوامع پیشامدرن عمدتاً انتظار نداشتند چیز جدیدی در آینده پدیدار شود: ” Nil novum sub sole ” ( Koselleck, 1988 , p. 183). بازیگران عمدتاً بر این باور بودند که تاریخ بر اساس چرخههای «طبیعی» مانند فصلها، سیر اجرام آسمانی و جانشینی پادشاهان حاکم تکرار خواهد شد. باور بر این بود که شگفتیها یا رویدادهای غیرمنتظره که از تجربیات گذشته منحرف میشوند، بهعنوان فراتر از کنترل انسان مقرر شده و باطل میشوند، یا بازیگران چنین تغییراتی را چنان آهسته تجربه میکنند که تجربه گذشته هنوز برای درک آنها کافی است ( رزا، 2005).). در نتیجه، بازیگران اساساً اعمال خود را بر اساس آموخته های خود از گذشته استوار می کنند تا از تکرار اشتباهات در آینده جلوگیری کنند ( Koselleck, 1988 ).
مدرنیته اولیه (قرن 18 تا 19)
در قرن هجدهم، آینده به بخش مرکزی تجربه بشر تبدیل شد. به طور خاص، بازیگران به عنوان بخشی از زندگی روزمره خود شروع به “کشف” آینده کردند ( Hölscher, 1999 ). آینده به جای اینکه از پیش تعیین شده باشد، به یک بوم خالی تبدیل شد، فضایی از امکانات محدود که میتوان روی آن دیدگاههای بهشتی و همچنین اهداف اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و غیره را پیشبینی کرد و همه آنها در اینجا و در اینجا اجرا شوند. -اکنون. در نتیجه، وضعیت هستیشناختی آینده در مدرنیته اولیه تغییر کرد. به جای اینکه آینده را چیزی غیرقابل کنترل بدانیم که فقط میتوان درباره آن به دیگران «گفت»، «این یک بینش مدرن است [. . .] که فرد به طور فزاینده ای قادر به [. . .] اجرای [یک] قابل ساخت » ( کوسلک ، 1988، پ. 262، تأکید در اصل) آینده. بنابراین، جامعه به یک «جامعه آینده ساز» تبدیل شد ( رکویتز، 2016 ، ص 31)، جامعه ای که «آینده تجربه نشده قبلی [به] تجربه روزانه جدید» را تبدیل کرد ( کوسلک، 1988 ، ص 90).
این تجربه آینده از طریق انواع نوظهور «عملهای برنامهریزی» تولید و اجرا شد ( رکویتز، 2016 ). 2 یعنی در مدرنیته اولیه، «آینده ساختن» به معنای تصور، پیشبینی، پیشبینی و اجرای زمانهای آینده بود. به طور خاص، پیشبینیهای نوظهور اخترشناسان و دانشمندان نشان میدهد که پایان جهان بسیار دیرتر از آنچه کلیسا مکرراً اعلام میکند رخ میدهد، مثلاً در سال 2000، یا حتی 50000 سال بعد. با تغییر پایان آخرت شناختی به «آینده ای دور» ( هرنس، 2014 )، در زمان حال کمتر مرتبط شد. فرسایش ناشی از حاکمیت کلیسا بر آینده، فضایی را برای تأمل بیشتر در مورد این مقوله زمانی باز کرد ( Koselleck, 1988 ).
پس این فضا با جنبشی به سوی «پیشرفت» پر شد، که توسط بازیگرانی دنبال شد که خود را از پدرگرایی کلیسا و تسلیم مطلق گرایانه رها کردند. این بازیگران آیندهای «بهتر» را تصور و برنامهریزی میکردند و هدفشان دستیابی به چشماندازهای خود در طول زندگی بود ( رکویتز، 2016 ). به نظر می رسید با تلاش برای آینده ای مطلوب از طریق برنامه ریزی های آنها، آینده سریعتر از راه می رسد. بنابراین، آنها یک “شتاب” ( رزا، 2005 ) از جریان رویدادها را تجربه کردند. در نتیجه، بازیگران به طور فزایندهای تجربه گذشته را برای درک رویدادهای کنونی ناکافی میدانستند. همانطور که آنها استدلال می کردند، «یکتایی رویدادها [. . .] هیچ تکراری نمی شناسد و بنابراین، توصیه تجویزی مستقیم را مجاز نمی داند ( Koselleck, 1988)، پ. 155). بنابراین، بازیگران آینده را به عنوان تکرار بی وقفه گذشته «غیرطبیعی» کردند و تجربه گذشته را به عنوان «تاریخ قرون وسطایی» رد کردند.
بنابراین، در حالی که بازیگران در دوران پیشامدرنیته چرخههای «طبیعی» را اجرا میکردند، بازیگران در مدرنیته اولیه شروع به زندگی در «چرخههای برنامهریزی» کردند که توسط فرمولبندی، اجرا و کنترل هدف انجام میشد. این چرخههای برنامهریزی، صنعتی شدن اقتصادها و جوامع را تقویت کرد، که متضمن تقسیم کار به خاطر بهبود بهرهوری بود. شیوههای برنامهریزی مشترک با فعال کردن پیشبینیپذیری مورد نیاز و هماهنگسازی واحدهای سازمانی پراکنده و برنامههای تولید آنها به چنین پیشرفتهایی کمک کرد ( رکویتز، 2016 ). افزایش های حاصل در بهره وری «برنامه ریزی [به] ابزار هماهنگی و کنترل را تبدیل کرد» ( هاسارد، 2002).، پ. 886، تأکید در اصل). در نتیجه، برنامهریزی از این جهت ضروری شد که بازیگران در نهایت باید برنامهریزی کنند [. . .]. از آن زمان، تعیینهای هدف از نسلی به نسل دیگر تعمیم مییابند، و تأثیرات ضمنی در برنامهها و پیشبینیها به عنوان مشروعیت برای [. . .] عمل» ( Koselleck, 1988 , p. 363).
مدرنیته سازمان یافته (اوایل قرن بیستم تا دهه 1970)
تجربه شکلپذیر آینده در آنچه واگنر (1994) از آن به عنوان «مدرنیت سازمانیافته» یاد میکند به اوج خود رسید. اگرچه بحثهای فکری اولیه در مورد آینده به جهت دیگری اشاره میکردند (مثلاً مید، 1932 ؛ شوتز، 1967 )، بازیگران به طور فزایندهای آینده را بهعنوان مقولهای موقتی تجربه میکردند که نه تنها میتوانستند آن را بسازند، بلکه میتوانستند آن را نیز «کنترل کنند» ( رکویتز، 2016 ). به طور خاص، بازیگران سازمانی به طور فزایندهای هدفشان این بودند که آینده را «انضباط» ( Kornberger, 2013 ) و «استعمار» ( Reckwitz, 2016 ) کنند تا «پیشتر از [. . .] به سازمان های دیگر برسند یا از آنها سبقت بگیرند ( Koselleck, 1988 , p. 364).
این نگاه شبه ابزاری به آینده، باز هم عمدتاً از طریق شیوههای برنامهریزی تولید و اجرا شد. در واقع، واگنر (1994) از این دوران مدرن به عنوان “سازمان یافته” یاد کرد، دقیقاً به این دلیل که تا آن زمان بیشتر ناهمزمانی ها بین واحدهای تجاری مختلف و بخش های جامعه از طریق هماهنگی و کنترل مبتنی بر برنامه ریزی حل شده بود. بنابراین، شیوههای برنامهریزی به بخش رایج آیندهسازی در بسیاری از سازمانها، اگر نگوییم همه، از شرکتها گرفته تا مهدکودکها و مدیریت شهری تبدیل شد ( Knights & Morgan, 1991 ).
در مدرنیته سازمانیافته، شیوههای برنامهریزی از لحاظ فناوری حتی پیچیدهتر شدند، تا حدی به لطف ابزارهای برنامهریزی و تکنیکهای آماری که رشته مدیریت استراتژیک در حال ظهور شروع به ارائه کرد ( Whittington, Yakis-Douglas, Ahn, & Caillet, 2017 ). اما با پیچیدگی بیشتر تکنولوژیک، این شیوه ها، از قضا، پیچیده تر شدند. کارشناسان ظاهراً آگاه از طریق تکنیکها و ابزارهای رایج مانند برنامهریزی سناریو و درختهای تصمیمگیری، وضعیتهای آینده و احتمال وقوع آنها را پیشبینی کردند. بنابراین، آنها با تبدیل «عدم قطعیت» آینده به موقعیتهای «ریسک»، آینده را «علمی» کردند ( بک، 1992 ؛ بکرت، 2016 ؛ هاردی و مگوایر، 2016).). با انجام این کار، تحلیلگران حسی از «اطمینان آماری» در مورد آینده ایجاد کردند: می توان X درصد مطمئن بود که Y اتفاق خواهد افتاد – از نظر آماری. پس این، آینده را به عنوان یک مقوله زمانی قابل مدیریت که تحت کنترل انسان بود تولید و بازآفرینی کرد ( Kornberger, 2013 ).
به نوبه خود، همگام سازی مبتنی بر برنامه ریزی زندگی اجتماعی و سازمانی به مشکل زدایی آینده به عنوان یک مقوله زمانی قابل کنترل کمک کرد. از آنجایی که بازیگران به طور جمعی آیندهای را که از طریق برنامهریزیهای خود پیشبینی میکردند تولید میکردند، احساس اطمینان در مورد آینده ایجاد کردند ( رکویتز، 2016 ). حتی اگر آیندههای غیرمنتظره ظاهر شوند، بازیگران سازمانی میتوانند این رویدادها را به عنوان انحرافات موقتی که چرخههای برنامهریزی آتی جذب میکنند نسبی کنند ( Koselleck, 1988 ). بنابراین، شیوههای برنامهریزی، بازیگران را قادر میسازد تا رویدادهای غیرمنتظره را بهعنوان «خارجیهایی» که میتوانستند در مدلهای خود «کنترل» کنند، در نظر بگیرند ( تسوکاس، 1999 ).
مدرنیته متأخر (از دهه 1980)
این اطمینان در مورد آینده در جوامع مدرن متأخر از بین رفت. در حالی که شیوه های برنامه ریزی برای مدت طولانی آینده را تحت چتر ایدئولوژیک «پیشرفت» نگه می داشت، بازیگران سازمانی تحت رژیم های زمانی به طور فزاینده کثرت گرایانه شروع به فعالیت کردند ( واگنر، 1994 ). در نتیجه، پیشروی پیشروی یکنواخت قبلی به «معاصر بودن افراد غیرمعاصر» تبدیل شد ( کوسلک، 1988 ، ص 363)، که حس پیشبینیپذیری را که شیوههای برنامهریزی ایجاد کرده بود، تضعیف کرد ( باومن، 2000 ؛ بک، 1992 ؛ گیدنز، 1994 ). این تجارب آینده را به عنوان یک مقوله زمانی فراخواند که «باید ناشناخته باشد » ( تسوکاس و شپرد، 2004).، پ. 1، تأکید در اصل). یعنی بازیگران به طور فزایندهای آینده را بهعنوان مقولهای موقتی مشکلساز و بیپایان تجربه میکردند که نمیتوانستند تنها از طریق برنامهریزیها به طور کامل بر آن مسلط شوند. با قرض گرفتن اصطلاحات هلشر (1999) ، این تجربه همان چیزی است که ما اکنون از آن به عنوان “کشف مجدد” آینده یاد می کنیم.
تجربه یک آینده ناشناخته از طریق ظهور تعداد بی شماری از شیوه های آینده ساز تولید شد. در آن زمان، آینده به کالایی تبدیل شده بود که نه تنها استراتژیست ها، اقتصاددانان و تحلیلگران، بلکه بسیاری از بازیگران دیگر نیز قصد داشتند آن را به سازمان ها بفروشند، مانند مشاوران، اعضای اتاق های فکر، مربیان، روزنامه نگاران روزنامه، مبشران فناوری و تا حدی. ، حتی ثروت فروشان، پیامبران و مسیحیان ( شردن، 1998 ). این بازیگران بسیاری از شیوههای آیندهساز را اجرا کردند (و هنوز هم انجام میدهند)، از بسیار قدیمی تا کاملاً جدید، که تعداد کمی از آنها بهخوبی شناخته شدهاند. این چند صدایی، آینده های متعدد رقابتی و حتی گاهی متناقضی را ایجاد کرد که اطمینان را درباره آینده ای که رویه های برنامه ریزی ایجاد کرده بودند، مخدوش کرد ( مارس، 1995 ;مینتزبرگ، 1994 ).
با این حال، این تحولات به این معنی نیست که بازیگران سازمانی به طور کامل عملکرد برنامهریزیها را متوقف کردهاند ( Wolf & Floyd, 2017 ). در واقع، رهبران مدیریت اعلام شده همچنان از برنامه ریزی به عنوان شرط لازم برای موفقیت سازمانی دفاع می کردند (مثلاً آکوف، 1981 ؛ دراکر، 1993 ؛ همل و پراهالاد، 1994 ). به عنوان مثال، در پاسخ به شبهاتی که در مورد توانایی برنامهریزیها برای پیشبینی آیندهای که بهطور فزایندهای غیرقابل پیشبینی بود، مطرح شد ( مینتزبرگ، 1990 )، آنسوف (1991)همچنان از پیشبینی مبتنی بر برنامهریزی به عنوان رویکردی برتر برای تعامل با آینده، حتی در زمینههای غیرقابل پیشبینی، دفاع میکرد. همانطور که او به طرز شگفت انگیزی استدلال می کرد، بازیگران سازمانی بدون رویه های برنامه ریزی «بازار را می بینند که توسط رقبای آینده نگرتر که از قبل حرکت های استراتژیک خود را برنامه ریزی کرده بودند، پیشی گرفته اند» ( آنسوف، 1991 ، ص 455). دیدگاههایی از این قبیل، اعضای سازمان را وادار کرد تا ناشناخته بودن آینده را از طریق انواع تکنیکهای پیچیدهتر برنامهریزی، از اشکال پیشرفته کنترل استراتژیک به عنوان جبران برنامهریزی بالقوه ناموفق ( Schreyögg & Steinmann, 1987 ) گرفته تا آماری، دادهمحور را به تصویر بکشند. رویکردهایی که دسترسی فزاینده به توان محاسباتی باعث شده بود ( کابانتوس و گوند، 2015)).
با این حال، ناامیدی از عملکرد شیوههای برنامهریزی (مانند کابانتوس و گوند، 2015 ؛ مارس، 1995 ؛ مینتزبرگ، 1994 ) به نظر میرسید که در مدرنیته متاخر نه علیرغم بقای آنها، بلکه به دلیل بقای آنها، رشد کرده است. به یک معنا، «پیشرفت» به عنوان ایدئولوژی زیربنایی هماهنگی و کنترل مبتنی بر برنامه ریزی نه تنها به عنوان یک کاتالیزور برای مدرنیته عمل کرد، بلکه در نهایت به بحران آن دامن زد، زیرا منجر به «شتاب» زندگی اجتماعی و سازمانی شد. چرخه های برنامه ریزی کوتاهتر دیگر نمی توانند به طور کامل پیش بینی شوند ( روزا، 2005). علاوه بر این، این ایدئولوژی باعث پیشرفت در فناوری اطلاعات و ارتباطات شد که اتصال جهانی را امکان پذیر کرد و پویایی های اجتماعی را تحریک کرد که حتی مدل های آماری جامع دیگر نمی توانند به طور قابل اعتماد پیش بینی کنند ( تیلسون، لیتینن، و سورنسن، 2010 ). بنابراین، برنامه ریزی به یک “عمل پرخطر” مورد مناقشه تبدیل شد ( رکویتز، 2016 ، ص 48). این خود فرسایشی تسلط شیوههای برنامهریزی بیشتر به تلاش برای تولید و اجرای آیندههای متنوع از طریق راههای جایگزین برای تعامل با زمانهای آینده دامن زد.
آینده به عنوان یک مشکل در سازمان ها: به سوی درک شیوه های آینده ساز
همانطور که این بررسی اجمالی نشان می دهد، بازیگران در جوامع مدرن متاخر اخیراً آینده را به عنوان یک مقوله زمانی رایج در زندگی اجتماعی و سازمانی که به دور از بدیهی است، «بازیابی» کرده اند. این کشف مجدد راه را برای بسیاری از گفتمان های غالب زمان ما هموار کرده است، به عنوان مثال در مورد تغییرات آب و هوا، سیاست های پسا حقیقت و تحول دیجیتال. این گفتمانها نشان میدهند که آینده در واقع به یک مقوله موقتی مشکلساز و باز برای بازیگران در سازمانها تبدیل شده است که نمیتوانند به تنهایی از طریق برنامهریزی بر آن تسلط یابند. بنابراین، گفتمان ها اهمیت بررسی شیوه های آینده ساز در مطالعات سازمانی را برجسته می کنند.
تغییر آب و هوا
بحثها در مورد تغییرات آب و هوایی احتمالاً هرگز به اندازه امروز شدید نبوده است (نگاه کنید به آگوستین، سودستروم، میلنر، و وبر، 2019 ؛ نایبرگ، رایت، و کرک، 2018 ؛ اسلاوینسکی و بانسال، 2012 ). در همین حال، بازیگران بر سر آیندههای زیستمحیطی مختلف، از جمله: (1) تغییر آب و هوا به عنوان یک موضوع در آیندهای دور دست و پنجه نرم میکنند، که زمان زیادی را برای پاسخهای افزایشی در اختیار ما میگذارد. (2) تغییر اقلیم به عنوان یک موضوع در آینده نزدیک که نیاز به اقدام فوری دارد. (3) تغییر اقلیم به عنوان یک واقعیت که نیازمند یک انقلاب در حال حاضر برای دستیابی به آینده ای پایدار است. (4) ارجاعات سرنوشت ساز ( ونزل، کورنلیسن، کخ، هارتمن، و راوخ، 2020)) تغییر اقلیم به عنوان یک موضوع برگشت ناپذیر از گذشته که فجایع زیست محیطی و اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. و (5) انکار آشکار تغییرات اقلیمی، که فرض میکند آینده مشابه گذشته (یا باید) باشد. با توجه به فراگیر شدن گفتمان تغییرات اقلیمی، تعدد آیندههای تولید شده باعث القای عدم اطمینان در مورد مناسب بودن و قابلیت دوام آینده فعالیتهایی که باید انجام شود، میشود. بدین ترتیب وضعیت فعلی آینده را به عنوان یک مقوله زمانی مشکل ساز در سازمان ها نشان می دهد ( ل، 2013 ).
بخش عمده ای از این مبارزه به اهداف توسعه پایدار سازمان ملل برای سال 2030 مربوط می شود که اهدافی را برای کاهش گرمایش جهانی و انتشار دی اکسید کربن از جمله موارد دیگر مشخص می کند ( جورج، هاوارد-گرنویل، جوشی و تیهانی، 2016 ). تدوین چنین اهدافی بخش کلیدی شیوه های برنامه ریزی است. انجام این کار ممکن است توجه بازیگران را به سمت تغییرات آب و هوایی به عنوان یک موضوع مهم سوق دهد ( لنگلی، 1989 را ببینید ). با این حال، شیوه های برنامه ریزی نیز ممکن است توجه را از چنین موضوعاتی منحرف کند. به عنوان مثال، دولت آلمان به شکست خود در دستیابی به اهداف تغییر آب و هوا برای سال 2020 با تعیین اهداف بلندپروازانه تر برای سال 2030 پاسخ داد، بدون اینکه فرموله کند که چگونه باید به آنها دست یافت ( Kersting & Stratmann, 2018 ). 3
برخی از بازیگران به طور فزایندهای بیشکیبایی و نارضایتی خود را نسبت به تعللهای مبتنی بر برنامهریزی نشان میدهند و راهحلهایی را برای تغییرات آب و هوایی در طول زندگی خود میخواهند. در واقع، جنبش جمعه های اخیر برای آینده، که به عنوان یک محرک اصلی توجه به تغییرات آب و هوایی عمل می کند، می تواند به عنوان یک “بسته” گسترده درک شود ( شاتزکی و همکاران، 2001).) رویههای آیندهساز که از طریق آن بازیگران، آیندههای زیستمحیطی متعددی را ایجاد میکنند، هم امیدوارکننده و هم دلهرهآور، که بسیاری از آنها از افق برنامهریزی مرسوم عبور میکنند. از این رو، این ظهور تعداد زیادی از شیوه های آینده ساز است که به گسترش بحث در مورد تغییرات آب و هوا فراتر از آینده های مبتنی بر برنامه ریزی کمک می کند. بررسی این شیوههای ناشناخته، پس از آن، به محققان اجازه میدهد تا بینشهایی در مورد ساختارها و پاسخهایی به تغییرات آب و هوایی ایجاد کنند که فراتر از رویکردهای مبتنی بر برنامهریزی فعلی در مطالعات سازمانی است (رجوع کنید به جورج و همکاران، 2016 ).
سیاست پسا حقیقت
موضوع اصلی بحث در مورد تغییرات آب و هوا، زیر سؤال بردن مداوم پیشبینیهای دانشمندان در مورد آینده زیستمحیطی بهعنوان «واقعیت» و «حقیقت» است ( لفسرود و مایر، 2012 ). این امر همراه با گفتمان هایی است که از آنها به عنوان «سیاست پسا حقیقت» یاد می شود، یعنی شکل گیری افکار عمومی از طریق «واقعیت های جایگزین» که با ادعاهایی که به عنوان حقیقت پذیرفته شده اند در تضاد هستند.
همانطور که تحلیل های قبلی نشان می دهد (مثلا نایت و تسوکاس، 2019 ؛ توگر کریستنسن، کرمان، و راشه، 2019ارائه «حقایق جایگزین» تا حد زیادی به رویدادهای تا حدی غیرمنتظره، مانند برگزیت و پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2016 کمک کرد. از لحاظ تاریخی، رسانههای جمعی با تولید، بازآفرینی و ویرایش درک مسلط از واقعیت اجتماعی، بر ادراک عمومی از «واقعیت» در مقابل «داستان» قدرت دارند. در نتیجه، مبارزات سیاسی بین ائتلاف ها و اپوزیسیون ها نسبتاً قابل پیش بینی باقی ماندند و بنابراین از طریق شیوه های برنامه ریزی قابل دسترسی بودند. با این حال، با ظهور و استفاده روزافزون از رسانه های اجتماعی، توزیع محتوای بدون نظارت، موقعیت قدرتمند رسانه های جمعی در شکل دادن به افکار عمومی را از بین برد. این امر فضایی را برای “واقعیت های جایگزین” باز کرد که به نوبه خود در تولید آینده های جایگزین مشارکت می کنند. چنین چند صدایی باعث ایجاد ابهام در مورد اینکه چه چیزی «واقعیت» و چه چیزی «تخیلی» است، ایجاد میکند و عدم اطمینان در مورد نتایج آتی مبارزات سیاسی را القا میکند. این عدم قطعیت دلالت بر این دارد که امروزه، «[برای بازیگران سازمانی] استنباط درسهای قابل اعتماد از گذشته برای هدایت اقدامات آینده دشوار است».Knight & Tsoukas، 2019 ، ص. 190) بر اساس رویه های برنامه ریزی سیستماتیک.
بنابراین، تعامل عمیقتر با سیاستهای پسا حقیقت، فرصتهایی را برای مطالعات سازمانی فراهم میکند تا بینشهایی در مورد تولید آیندههای جایگزین بهعنوان شکلی از «واقعیتسازی» ایجاد کند (به Cabantous، Gond و جانسون-کرامر، 2010 مراجعه کنید ). درک فعلی از تعامل با آینده فراتر از فناوری های برنامه ریزی شناخته شده. با این حال، با توجه به تولید آینده های متعدد از طریق حقایق جایگزین، چگونه ممکن است برای «متخصصان» سازمانی اعلام شده، مانند استراتژیست ها و تحلیلگران، همچنان بتوانند «حق دانستن» آینده را بر اساس رویه های برنامه ریزی ایجاد کنند ( برگ یوهانسن ). & De Cock، 2018 ؛ Kornberger، 2013 )؟ به عنوان تسوکاس (1999، پ. 499) پیشبینی میشود، بازیگران در «سازمانها نه تنها در بازار، بلکه به طور فزایندهای در فضای گفتمانی که در آن برنده شدن در بحث به همان اندازه مهم است، رقابت میکنند». بنابراین، در زمانهای سیاست پسا حقیقت، اجرای شیوههای آیندهساز شامل درگیر شدن در کشمکشهایی بر سر معناست که در آن بازیگران آیندههای جایگزین را مشروعیت میدهند، مشروعیتزدایی میکنند و مشروعیت میبخشند. در نتیجه، بررسی شیوههای آیندهساز به محققان سازمان اجازه میدهد تا مفهومسازی و همچنین پویایی قدرت درگیر در این فرآیند را بازگشایی کنند.
تحول دیجیتال
ظهور رسانه های اجتماعی به گفتمان رو به رشد در مورد “تحول دیجیتال” نیز مربوط می شود. اصطلاحات آینده نگر مانند «هوش مصنوعی»، «الگوریتمها»، «یادگیری ماشین»، «رباتها» و «سایبورگها» کمتر از یک انقلاب سازمانها و محیطهای فنی اجتماعی مبتنی بر بیتها و بایتها را نوید میدهند. با استفاده از این اصطلاحات، بازیگران هم تصاویر امیدوارکننده و هم دلهرهآوری از آینده ترسیم میکنند، از فرصتهای تجاری بزرگ گرفته تا از دست دادن شغل عظیم ( فلمینگ، 2019 ).
همانطور که محققان مشاهده کرده اند ( کوماراسوامی، گارود و انصاری، 2018 ، ص 1025)، بازیگران سازمانی چنین انقلابی را نه به عنوان یک رویداد یکباره، بلکه به عنوان “عصر اختلالات مداوم” تجربه می کنند که در آن دائماً با آینده های غیر منتظره درگیر می شوند. بنابراین، در حالی که بازیگران عادت داشتند «روی امواج فناوری [که] شما میتوانید ببینید [گشتروی میکردند. . قبل از اینکه اتفاق بیفتند [و] واقعاً به کندی آشکار شوند» ( موریس، 2008 ، ص 13، به نقل از استیو جابز)، آنها اکنون تمایل دارند که آینده را غیرقابل پیش بینی ببینند و بنابراین، هیچ وسیله قابل اعتمادی برای ارائه راهنما برای آنها وجود ندارد. عمل. از این رو، بحثهای کنونی در مورد تحول دیجیتال نیز منعکسکننده تجربه بازیگران از آینده بهعنوان یک مقوله موقتی مشکلساز و نامعین است – مقولهای که آنها نمیتوانند به تنهایی از طریق برنامهریزی بر آن تسلط یابند.
مطابق با عدم تعین تجربه شده آینده، بحثهای مربوط به تحول دیجیتال تا حدی با «اشکال جدید سازماندهی» ( Schreyögg & Sydow, 2010 ) بهعنوان جایگزینهای دیجیتالی بالقوه برای روشهای رسمیتر، بوروکراتیک و مبتنی بر برنامهریزی درگیر شدن با آینده در هم تنیده شده است. تا حدی تحت عنوان “آینده کار” ( گراتون، 2014 )، این اشکال سازماندهی موقعیت کارآفرینی و خلاقیت در قلب “زندگی عادی سازمانی جدید” ( هیورث، استراتی، دراکوپولو داد، و ویک، 2018 ، ص 165). بر این اساس، شکلهای جدید سازماندهی نوید اعمال شیوههای کمتر متعارف و شاید هنری و هنری بیشتر در تولید و اجرای آینده را میدهند، مانند بداههپردازی ( Weick, 1998 )، کار دستی.بل و واچانی، 2019 )، نمایشنامه ( هیورث، 2005 ) و اجراهای تئاتری ( شریوگ و هاپفل، 2004 )، که همگی در مطالعات سازمانی شایسته توجه بیشتری هستند. بنابراین، تمرکز بر روی شیوههای آیندهساز، درک ما از تولید و مصرف تحول دیجیتال را از طریق اشکال جدید سازماندهی عمیقتر میکند.
بررسی شیوه های آینده ساز همچنین بحث های اخیر در مورد الگوریتم ها را غنی می کند ( Lindebaum et al., 2019 ). برخی الگوریتمها را بازیگرانی غیرانسانی میدانند که «دادههای بزرگ» را از گذشته تجزیه و تحلیل میکنند تا پیشبینیهای بهتری درباره «چه [چیزی] انجام دهند. . .] احتمالاً بعد اتفاق می افتد» ( Mayer-Schönberger & Cukier, 2013 ; Simsek, Vaara, Paruchuri, Nadkarni, & Shaw, 2019 , p. 972). با انجام این کار، به نظر می رسد که آنها تا حدی مسئول استفاده روبه رشد از «پیش بینی های الگوریتمی» در سازمان ها هستند تا از طریق روش های برنامه ریزی پیچیده تر بر آینده تسلط پیدا کنند (مانند Cabantous & Gond، 2015 ؛ Glaser، 2017).). برخی دیگر با این استدلال پاسخ میدهند که، هرچند پایگاه داده «بزرگ» باشد، پیشبینیهای الگوریتمی ذاتاً «نادرست» هستند، زیرا گذشته قادر به اطلاعرسانی به آینده نیست ( گیگرنزر، 2014 ). در اصل، چنین استدلالهایی با رد فزاینده شیوههای برنامهریزی، که بهعنوان علت «عدم دقت» پیشبینیکننده در جوامع مدرن متأخر دیده میشوند، همسو هستند (مانند مارس، 1995 ؛ مینتزبرگ، 1994 ). با این حال، دومی ممکن است عملکرد الگوریتم ها را دست کم بگیرد. یعنی همانطور که آمازون رفتار خرید را از طریق الگوریتمها پیشبینی میکند و سپس مشتریان را به خرید همان محصولات از طریق تبلیغات تشویق میکند ( Weise, 2019)، الگوریتم ها ممکن است آینده هایی را که پیش بینی می کنند ایجاد کنند. چنین (هم)آفرینی به خوبی درک نشده است. بنابراین، بررسی شیوههای آیندهساز، درک جدیدی از نحوه استفاده بازیگران از الگوریتمها برای ساختن و اجرای آینده ارائه میدهد.
نتیجه
ما در این مقاله استدلال میکنیم که بسیاری از مسائل رایج زمان ما، از جمله تغییرات آب و هوا، سیاستهای پسا حقیقت و تحول دیجیتال، اساساً جلوهای از کشف مجدد اخیر بازیگران سازمانی از آینده به عنوان یک مقوله موقتی مشکلساز و ناشناخته هستند. همانطور که این بحثها نشان میدهند، وضعیت مشکلآمیز آینده از طریق کثرتسازی آنچه که ما به عنوان «عملهای آیندهساز» از آن یاد میکنیم، پدیدار شده است، یعنی شیوههای خاصی که بازیگران در آن آینده را تولید و اجرا میکنند. به دلیل این کثرت، بازیگران در سازمان ها شروع به تولید و اجرای آینده های متعدد کرده اند. این انبوه آیندهها، اطمینان بازیگران را در مورد زمانهای آتی که قبلاً توسط شیوههای برنامهریزی یکسویه و زمانی مسلط تولید میشد، از بین میبرد. در انجام این کار، عدم اطمینان در مورد مناسب بودن فعالیت های سازمانی برای انجام در زمان حال ایجاد می کند. علیرغم رواج آینده به عنوان یک مقوله زمانی مشکل ساز در سازمان ها، ما در مورد شیوه های آینده ساز کثرت گرایانه که از طریق آن بازیگران زمان های آینده را تولید و اجرا می کنند، اطلاعات کمی داریم. بنابراین ما از محققان دعوت می کنیم تا درک خود را از شیوه های آینده ساز به عنوان یک پدیده مهم سازمانی گسترش دهند و عمیق تر کنند.
با این حال، تمرکز توجه بر روی شیوه های آینده ساز، مستلزم فرسایش وضعیت آینده به عنوان یک ویژگی جهانی زندگی سازمانی است ( هولت و جانسن، 2019 ؛ راینک و انصاری، 2017 ). همانطور که گزارش تاریخی ما نشان می دهد، بازیگران این مقوله زمانی را در «سه گانه همبسته» حال، گذشته و آینده برجسته کرده اند ( امیربایر و میشه، 1998).) به درجات کم و بیش در ادوار مختلف. به طور خاص، تجربه بازیگران از آینده به عنوان یک مقوله زمانی رایج، محصول نسبتاً جدید مدرنیته است، که در آن آنها شروع به «ساختن» آینده از طریق اجرای شیوههای آیندهساز کردند. این گونه اجراها با تکیه بر استعاره موسیقایی، آینده را به عنوان لحن خاصی تولید می کنند که بازیگران هنگام پخش و گوش دادن به «آواز زمان» با صدای بلند و واضح می شنوند. به نوبه خود، صدای خاص این لحن محصول سازها (ماده)، فنون نوازندگی آموزش دیده (بدن) و صداها (گفتمان) است که این اجراها را تشکیل می دهند. به عبارت دیگر، بررسی شیوههای آیندهساز توجه را بر ابعاد گفتمانی، بدنی و مادی خاص شیوههایی که بازیگران از طریق آنها آینده را تولید و اجرا میکنند، متمرکز میکند.
اما اگر هر فعالیت سازمانی ذاتاً مربوط به آینده است (به عنوان مثال هرنس، 2014 )، چگونه محققان می توانند شیوه های آینده ساز را به طور تجربی تشخیص دهند؟ همانطور که بحث کردیم، ویژگی متمایز چنین شیوه هایی تولید و بازآفرینی آینده به عنوان یک مقوله زمانی غالب در زندگی سازمانی است. با این حال، مبتنی بر عمل بر معرفت شناسی ( رکویتز، 2002 ؛ شاتزکی و همکاران، 2001)) امتیاز قضاوتهای «عینی» توسط افراد خارجی یا تفسیرهای «ذهنی» توسط خودیها در مورد میزان تأثیر یک رویه انجام شده برای چنین تسلطی را به چالش میکشد. درعوض، درک عملی اغلب ضمنی بازیگران را همانطور که در رویههایی که انجام میدهند، پیشزمینه میکند. در پس زمینه این درک، بازیگران رواج آینده و اجرای یک عمل را به عنوان «آینده ساز» در دوره ها و موقعیت های خاص به میزان کم یا زیاد تجربه می کنند. بنابراین، برای تشخیص آن شیوههایی که «آیندهساز» هستند، محققان باید با تبدیل شدن به خود مجریان ماهر این شیوهها، چنین درک عملی را کسب کنند. در اینجا، ما رویکردهای حساس به جزئیات، «دست هایت را کثیف کن» مانند قوم نگاری ها به ویژه مفید در نظر می گیریم.
با توجه به سابقه قوی خود در قوم نگاری ها، محققان سازمان در موقعیت خوبی برای تسلط بر چالش های روش شناختی موجود در بررسی شیوه های آینده ساز هستند. بنابراین، ما بر این باوریم که مطالعات سازمانی قادر به ایجاد بینش جالب در مورد عملکرد شیوه های آینده ساز است.
سپاسگزاریها
نویسندگان با قدردانی از افکار و پیشنهادات روشنگرانه دانیل هیورث و سه بازبین ناشناس که به ما در شکلدهی این مقاله کمک کردند، قدردانی میکنند. علاوه بر این، از شاز انصاری، ینس بکرت، دوبراوکا سچز-کچمانوویچ، آنیا دانر شرودر، راگو گارود، دانیل گایگر، دیمون گلسرخی، علی گوموسای، الا هافرمالز، تور هرنس، ژانی هولشتاین، لکه هولسن، کریستین هُنفرت، لکه هولسن، روژارت، تشکر می کنیم. هوارد-گرنویل، توماس لوپدراپ-هیورث، آن لنگلی، گوردون مولر-سایتز، دیوید نیکولینی، گونتر اورتمان، مار پرزتس، کارولین رمزی، جولین راینکه، هارتموت روزا، تد شاتزکی، گئورگ شریوگ، مایکن سولوک، مایکن سولک، مایکن سولک Silviya Svejenova، Iben Sandal Stjerne، Roy Suddaby، Jorg Sydow، Hari Tsoukas و Jane Bjørn Vedel برای نظرات روشنگرانه در مورد نسخه های قبلی نسخه خطی.
تامین مالی
نویسنده(ها) دریافت حمایت مالی زیر را برای تحقیق، تألیف و/یا انتشار این مقاله فاش کردند: این اثر توسط مرکز Viadrina B/ORDERS IN MOTION بر اساس بودجه وزارت علوم، تحقیقات حمایت شده است. و فرهنگ ایالت براندنبورگ.
ORCID iD
ماتیاس ونزل https://orcid.org/0000-0003-1662-9834
یادداشت
1. به طرز جالبی، ناشناخته بودن تجربه شده از آینده همزمان با تولد و رشد تحقیقات کارآفرینی است. برخی از رویکردهای کارآفرینانه، آینده ناشناخته را به عنوان یک “فرصت” محصور می کنند ( هیورث، 2005 ). با این حال، رویکردهای عمدتا مدیریت گرایانه و مبتنی بر برنامه ریزی به فرصت ها، این مفهوم را به سمت بحران سوق داده است و پیشنهادهایی برای رها کردن [. . .] سازه در کل» ( فاس و کلاین، 2018 ). ما استدلال می کنیم که این توسعه نیاز به تعامل عمیق تر با آینده در مطالعات سازمانی را تقویت می کند، چیزی که فراتر از برنامه ریزی به عنوان راهی برای تولید و اجرای آینده است.
2. انواع اولیه شیوه های برنامه ریزی قبلاً در میان اخترشناسان و الهیات در دوران پیشامدرنیته پدیدار شده بود. با این حال، آنها مجبور بودند آینده را به عنوان تکرار گذشته بر اساس “قوانین سیاره ای و وعده های قدیمی” پیش بینی کنند. [این] در دوران مدرنیته اولیه، زمانی که بازیگران برای آیندههایی متفاوت با گذشته برنامهریزی میکردند، بهشدت تغییر کرد ( کوسلک، 1988 ، ص 88). از این رو، در اوایل مدرنیته، بازیگران شروع به اجرای شیوه هایی کردند که ما امروز نیز آن را «برنامه ریزی» می دانیم.
3. در 20 سپتامبر 2019، دولت آلمان “برنامه اقدام اقلیمی 2030” را در Futurium، آزمایشگاهی برای آزمایش آینده ( futurium.org/en ) اعلام کرد. با توجه به اینکه دانشمندان و سیاستمداران به سرعت ابراز تردید کردند که اقدامات برنامه ریزی شده قادر به مقابله موثر با مسائل آب و هوایی آینده است ( بالسر، باخمولر و شیمانسکی، 2019 ) این تا حدودی طعنه آمیز است.
منابع
| Ackoff, RL ( 1981 ). ایجاد آینده شرکتی: برنامه ریزی کنید یا برای آن برنامه ریزی کنید. نیویورک : وایلی و پسران . Google Scholar |
|
| Ansoff، HI ( 1991 ). نقد هنری مینتزبرگ “مکتب طراحی: بازنگری در مقدمات اساسی مدیریت استراتژیک” . مجله مدیریت استراتژیک، 12، 449 – 461 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| آگوستین، جی ال، سودستروم، اس.، میلنر، دی.، وبر، ک. ( 2019 ). ساختن آینده ای دور: تصورات در مهندسی زمین . مجله آکادمی مدیریت. DOI: 10.5465/amj.2018.0059 Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Bacon-Gerasymenko, V., Coff, RW, Durand, R. ( 2016 ). نگاهی دوباره به یک توپ کریستالی تاب خورده: توضیح صحت پیشبینیهای اصلاحشده . مجله مطالعات مدیریت، 53، 1292 – 1319 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Balser, M., Bauchmüller, M., Szymanski, M. ( 2019 ، 23 سپتامبر ). Wachsende Kritik am Klimapaket der Bundesregierung . Süddeutsche Zeitung. Google Scholar
|
|
| Bauman, Z. ( 2000 ). مدرنیته مایع نیویورک : پولیت پرس . Google Scholar |
|
| Beck, U. ( 1992 ). جامعه ریسک: به سوی مدرنیته جدید لندن : انتشارات SAGE . Google Scholar |
|
| Beckert, J. ( 2016 ). آینده های خیالی: انتظارات و پویایی سرمایه داری کمبریج، MA : انتشارات دانشگاه هاروارد . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| بل، ای.، واچانی، سج ( 1398 ). برخوردهای رابطه ای و مادیات حیاتی در تمرین کار صنایع دستی . مطالعات سازمانی DOI: 10.1177/0170840619866482 Google Scholar | مجلات SAGE |
|
| برگ یوهانسن، سی، دی کوک، سی ( 2018 ). ایدئولوژی های زمان: چگونه بازیگران نخبه شرکتی آینده را درگیر می کنند . سازمان، 25، 186 – 204 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Cabantous، L.، Gond، J.-P. ( 2015 ). ظهور مقاوم تفکر بیزی در مدیریت: آموزه های تاریخی از تجزیه و تحلیل تصمیم . مجله مدیریت، 41، 441 – 470 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Cabantous, L., Gond, J.-P., Johnson-Cramer, M. ( 2010 ). نظریه تصمیم به عنوان عمل: ایجاد عقلانیت در سازمان ها . مطالعات سازمانی، 31، 1531 – 1566 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Comi, A., Whyte, J. ( 2018 ). آینده سازی و مصنوعات بصری: مطالعه قوم نگاری یک پروژه طراحی . مطالعات سازمانی، 39، 1055 – 1083 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| دراکر، پی اف ( 1993 ). مدیریت برای آینده. لندن : روتلج . Google Scholar |
|
| Emirbayer, M., Mische, A. ( 1998 ). نمایندگی چیست؟ مجله آمریکایی جامعه شناسی، 103، 962 – 1023 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| فلدمن، ام اس، اورلیکوفسکی، WJ ( 2011 ). نظریه پردازی عمل و تمرین نظریه . علم سازمان، 22، 1240 – 1253 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| فلمینگ، پی ( 2019 ). رباتها و مطالعات سازمانی: چرا روباتها نمیخواهند شغل شما را بدزدند ؟ مطالعات سازمانی، 40، 23 – 38 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Foss, NJ, Klein, PG ( 2018 ). فرصت های کارآفرینی: چه کسی به آنها نیاز دارد؟ دیدگاه های آکادمی مدیریت. DOI: 10.5465/amp.2017.0181 Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Ganzin، M.، اسلام، G.، Suddaby، R. ( 2020 ). معنویت و کارآفرینی: نقش تفکر جادویی در معناسازی آینده نگر . مطالعات سازمانی، 41، 77 – 102 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Garfinkel, H. ( 1967 ). مطالعات قومشناسی. Englewood Cliffs، NJ : Prentice-Hall . Google Scholar |
|
| Garud, R., Schildt, H., Lant, TK ( 2014 ). داستان سرایی کارآفرینانه، انتظارات آینده، و پارادوکس مشروعیت . علم سازمان، 25، 1287 – 1571 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| جورج، جی، هوارد-گرنویل، جی.، جوشی، ا.، تیهانی، ال. ( 2016 ). درک و مقابله با چالش های بزرگ اجتماعی از طریق تحقیقات مدیریتی . مجله آکادمی مدیریت، 59، 1880 – 1895 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| گیدنز، A. ( 1994 ). فراتر از چپ و راست: آینده سیاست رادیکال. استانفورد، کالیفرنیا : انتشارات دانشگاه استنفورد . Google Scholar |
|
| Gigerenzer، G. ( 2014 ). آگاهی از ریسک: نحوه تصمیم گیری خوب نیویورک : پنگوئن . Google Scholar |
|
| Glaser, V. ( 2017 ). اجرای طراحی: چگونه سازمان ها مصنوعات را برای تغییر روال ها ثبت می کنند . مجله آکادمی مدیریت، 60، 2126 – 2154 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Gratton، L. ( 2014 ). تغییر: آینده کار در حال حاضر اینجاست. لندن : کالینز . Google Scholar |
|
| Hamel, G., Prahalad, CK ( 1994 ). رقابت برای آینده بوستون، MA : انتشارات مدرسه بازرگانی هاروارد . Google Scholar |
|
| هاردی، سی، مگوایر، اس. ( 2016 ). ریسک سازماندهی: گفتمان، قدرت و «ریسکسازی» . بررسی آکادمی مدیریت، 41، 80 – 108 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Hassard, J. ( 2002 ). زمان سازمانی: بازتاب های مدرن، نمادین و پست مدرن . مطالعات سازمانی، 23، 885 – 892 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Helin, J., Hernes, T., Hjorth, D., Holt, R. ( 2014 ). فرآیند نحوه انجام فرآیند است . در Helin, J., Hernes, T., Hjorth, D., Holt, R. (Eds.), The Oxford handbook of process philosophy and Organization Studies (ص 1-16 ) . آکسفورد : انتشارات دانشگاه آکسفورد . Google Scholar | ارجاع متقاطع
|
|
| هرنس، تی ( 2014 ). نظریه فرآیندی سازمان آکسفورد : انتشارات دانشگاه آکسفورد . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Hernes, T., Simpson, B., Söderlund, J. ( 2013 ). مدیریت و موقت . مجله مدیریت اسکاندیناوی، 29، 1 – 6 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Hjorth، D. ( 2005 ). کارآفرینی سازمانی: با دسرتو در ایجاد هتروتوپیاها (یا فضاهایی برای بازی) . مجله پژوهش مدیریت، 14، 386 – 398 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Hjorth، D. ( 2013 ). کاملا افسانه ای! افسانه سازی و ایجاد سازمان در فرآیندهای کارآفرین شدن . بررسی جامعه و تجارت، 8، 205 – 224 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Hjorth، D.، Strati، A.، Drakopoulou Dodd، S.، Weik، E. ( 2018 ). خلاقیت سازمانی، بازی و کارآفرینی: مقدمه و چارچوب . مطالعات سازمانی، 39، 155 – 168 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Hölscher, L. ( 1999 ). Die Entdeckung der Zukunft. فرانکفورت aM، آلمان : فیشر . Google Scholar |
|
| Holt, R., Johnsen, R. ( 2019 ). مطالعات زمان و سازمان مطالعات سازمانی، 40، 1557 – 1572 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Hustvedt, S. ( 2019 ). خاطرات آینده نیویورک : سیمون و شوستر . Google Scholar |
|
| Jarzabkowski, P., Kaplan, S. ( 2015 ). ابزارهای در حال استفاده استراتژی: چارچوبی برای درک “فناوری های عقلانیت” در عمل . مجله مدیریت استراتژیک، 36، 537 – 558 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| کاپلان، اس.، اورلیکوفسکی، WJ ( 2013 ). کار موقت در ساخت استراتژی علوم سازمانی، 24، 965 – 995 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| Kersting, S., Stratmann, K. ( 2018 , 19 ژوئن ). آلمان اهداف اقلیمی 2020 خود را از دست خواهد داد، اکنون مناظر به سال 2030 تبدیل شده است. هندلزبلات Google Scholar
|
|
| نایت، ای.، دیموند، جی.، پاروتیس، اس. ( 2020 ). استراتژی طراحی: چگونه تفکر طراحی را وارد هنر مدیریت استراتژیک کنیم. بررسی مدیریت کالیفرنیا DOI: 10.1177/0008125619897594 Google Scholar | مجلات SAGE |
|
| نایت، ای.، تسوکاس، اچ. ( 2019 ). وقتی داستان بر حقیقت غلبه می کند: معنای «پسا حقیقت» و «حقایق جایگزین» برای مطالعات مدیریت چیست . مطالعات سازمانی، 40، 193 – 197 . Google Scholar | مجلات SAGE |
|
| Knights, D., Morgan, G. ( 1991 ). استراتژی شرکت، سازمان ها و ذهنیت: نقد . مطالعات سازمانی، 12، 251 – 273 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Kornberger، M. ( 2013 ). انضباط آینده: در مورد مطالعه سیاست استراتژی . مجله مدیریت اسکاندیناوی، 29، 104 – 107 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Koselleck, R. ( 1988 ). Vergangene Zukunft: Zur Semantik geschichtlicher Zeiten. فرانکفورت aM، آلمان : Suhrkamp . Google Scholar |
|
| Kumaraswamy, A., Garud, R., Ansari, S. ( 2018 ). دیدگاهها در مورد نوآوریهای مخرب . مجله مطالعات مدیریت، 55، 1025 – 1042 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Langley، A. ( 1989 ). در جستجوی عقلانیت: اهداف استفاده از تحلیل رسمی در سازمان ها . فصلنامه علوم اداری، 34، 598 – 631 . Google Scholar | ضربدری | مدلاین | ISI |
|
| Lê، JK ( 2013 ). چگونه ساخت و سازهای آینده پاسخ های سازمانی را شکل می دهد: تغییرات آب و هوا و ماسه های نفتی کانادا . سازمان، 20، 722 – 742 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Lefsrud, LM, Meyer, RE ( 2012 ). علمی یا علمی تخیلی؟ ساختار گفتمانی حرفه ای ها از تغییرات آب و هوا . مطالعات سازمانی، 33، 1477 – 1506 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Lindebaum, D., Vesa, M., den Hond, F. ( 2019 ). بینشهای The Machine برای درک بهتر مفروضات منطقی در تصمیمگیری الگوریتمی و پیامدهای آن برای سازمانها متوقف میشود . بررسی آکادمی مدیریت. Google Scholar |
|
| لیو، اف.، مایتلیس، اس. ( 2014 ). پویایی عاطفی و فرآیندهای استراتژیک: مطالعه مکالمات استراتژیک در جلسات تیم برتر . مجله مطالعات مدیریت، 51، 202 – 234 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| مارس، JG ( 1995 ). آینده، سازمان های یکبار مصرف و سختی های تخیل . سازمان، 2، 427 – 440 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Mayer-Schönberger, V., Cukier, K. ( 2013 ). کلان داده: انقلابی که نحوه زندگی، کار و تفکر ما را متحول خواهد کرد. بوستون، MA : هاگتون میفلین هارکورت . Google Scholar |
|
| مید، جی اچ ( 1932 ). فلسفه زمان حال. لندن : شرکت دادگاه باز . Google Scholar |
|
| Mintzberg, H. ( 1990 ). مکتب طراحی: بازنگری در مقدمات اساسی مدیریت استراتژیک . مجله مدیریت استراتژیک، 11(3)، 171 – 195 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| Mintzberg, H. ( 1994 ). ظهور و سقوط برنامه ریزی استراتژیک: درک مجدد نقش های برنامه ریزی، برنامه ها، برنامه ریزان. نیویورک : مطبوعات آزاد . Google Scholar |
|
| موریس، بی ( 2008 ، 7 مارس ). استیو جابز صحبت می کند . سی ان ان، صفحات 1 – 15 . Google Scholar
|
|
| Nyberg, D., Wright, C., Kirk, J. ( 2018 ). فرک کردن آینده: قابلیت حمل زمانی فریم ها در رقابت های سیاسی . مطالعات سازمانی، 41، 175 – 196 . Google Scholar | مجلات SAGE |
|
| Reckwitz، A. ( 2002 ). به سوی تئوری اعمال اجتماعی: تحولی در نظریه پردازی فرهنگی . مجله اروپایی نظریه اجتماعی، 5، 243 – 263 . Google Scholar | مجلات SAGE |
|
| Reckwitz، A. ( 2016 ). Zukunftspraktiken. Die Zeitlichkeit des Sozialen und die Krise der modernen Rationalisierung der Zukunft . در Reckwitz, A. (Ed.), Kreativität und soziale Praxis: Studien zur Sozial- und Gesellschaftstheorie (صص 115 – 135 ). بیلهفلد، آلمان : رونوشت . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Reinecke, J., Ansari, S. ( 2017 ). مطالعات زمان، زمان و فرآیند . در Langley, A., Tsoukas, H. (Eds.), The Sage handbook of process organisation studies (ص 402 – 416 ). لندن : انتشارات SAGE . Google Scholar |
|
| Rosa, H. ( 2005 ). Beschleunigung: Die Veränderung der Temporalstrukturen in der Moderne. فرانکفورت aM، آلمان : Suhrkamp . Google Scholar |
|
| Schatzki، TR ( 2010 ). فضای زمانی فعالیت انسان: در مورد عملکرد، جامعه و تاریخ به عنوان رویدادهای غایت شناختی نامشخص. پلیموث، انگلستان : لکسینگتون . Google Scholar |
|
| Schatzki, TR, Knorr Cetina, K., von Savigny, E. ( 2001 ). چرخش عمل در نظریه معاصر. لندن : روتلج . Google Scholar |
|
| Schreyögg, G., Höpfl, H. ( 2004 ). تئاتر و سازمان: مقدمه سرمقاله . مطالعات سازمانی، 25، 691 – 704 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Schreyögg, G., Steinmann, H. ( 1987 ). کنترل استراتژیک: دیدگاهی جدید بررسی آکادمی مدیریت، 12، 91 – 103 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| Schreyögg, G., Sydow, J. ( 2010 ). سازماندهی برای سیالیت؟ معضلات اشکال جدید سازمانی . علم سازمان، 21، 1251 – 1262 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| Schütz, A. ( 1967 ). پدیدارشناسی جهان اجتماعی. اوانستون، IL : انتشارات دانشگاه نورث وسترن . Google Scholar |
|
| شردن، WA ( 1998 ). بخت فروشان: تجارت بزرگ خرید و فروش پیش بینی ها. نیویورک : وایلی . Google Scholar |
|
| Simsek، Z.، Vaara، E.، Paruchuri، S.، Nadkarni، S.، Shaw، JD ( 2019 ). روش های جدید دیدن کلان داده ها مجله آکادمی مدیریت، 62، 971 – 978 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Slawinski, N., Bansal, P. ( 2012 ). موضوع زمان: دیدگاه های زمانی واکنش های سازمانی در مورد تغییرات آب و هوا . مطالعات سازمانی، 33، 1537 – 1563 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Thøger Christensen, L., Kärreman, D., Rasche, A. ( 2019 ). مزخرفات و مطالعات سازمانی مطالعات سازمانی، 40، 1587 – 1600 . Google Scholar | مجلات SAGE |
|
| Tilson, D., Lyytinen, K., Sørensen, C. ( 2010 ). زیرساخت های دیجیتال: دستور کار تحقیقاتی گمشده IS . تحقیقات سیستم های اطلاعاتی، 21، 748 – 759 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Tsoukas، H. ( 1999 ). دیوید و جالوت در جامعه خطر: درک تعارض بین شل و صلح سبز در دریای شمال . سازمان، 6، 499 – 528 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Tsoukas, H., Chia, R. ( 2002 ). در مورد تبدیل سازمانی: بازنگری در تغییر سازمانی . علوم سازمانی، 13، 567 – 582 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| Tsoukas, H., Shepherd, J. ( 2004 ). مدیریت آینده: آینده نگری در اقتصاد دانش. مالدن، MA : بلک ول . Google Scholar |
|
| ونوس، ام.، استام، دی.، ون نیپنبرگ، دی ( 2019 ). چشم انداز تغییر به عنوان چشم اندازهای تداوم . مجله آکادمی مدیریت، 62، 667 – 690 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Wagner, P. ( 1994 ). جامعه شناسی مدرنیته: آزادی و نظم. لندن : روتلج . Google Scholar |
|
| Weick، KE ( 1998 ). بداهه سازی به عنوان یک ذهنیت برای تحلیل سازمانی علوم سازمانی، 9، 543 – 555 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| Weise, K. ( 2019 ، 20 ژانویه ). آمازون می داند چه چیزی می خرید. و در حال ایجاد یک تجارت تبلیغاتی بزرگ از آن است. نیویورک تایمز. Google Scholar
|
|
| Wenzel، M.، Cornelissen، JP، Koch، J.، Hartmann، M.، Rauch، M. ( 2020 ). (غیر) به شکاف توجه کنید: چگونه بازیگران سازمانی با ناهماهنگی هویت-استراتژی کنار می آیند . سازمان راهبردی، 18(1)، 212 – 244 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
|
| Wenzel, M., Koch, J. ( 2018 ). استراتژی به عنوان عملکرد مرحلهای: دیدگاه گفتمانی انتقادی در مورد سخنرانیهای کلیدی به عنوان یک ژانر از ارتباطات استراتژیک . مجله مدیریت استراتژیک، 39، 639 – 663 . Google Scholar | ارجاع متقاطع |
|
| Whittington, R., Yakis-Douglas, B., Ahn, K., Caillet, L. ( 2017 ). برنامه ریزی استراتژیک در زمان های آشفته تر: تغییر ویژگی های شغلی متخصصان استراتژیک، 1960-2003 . برنامه ریزی طولانی مدت، 50، 108 – 119 . Google Scholar | ضربدری | ISI |
|
| Wolf, C., Floyd, SW ( 2017 ). تحقیق برنامه ریزی استراتژیک: به سوی یک دستور کار نظریه محور . مجله مدیریت، 43، 1754 – 1788 . Google Scholar | مجلات SAGE | ISI |
بیوگرافی نویسنده
ماتیاس ونزل ، استاد مطالعات سازمانی در دانشگاه لوفانا در لونبورگ، آلمان است. او تعامل بین سازماندهی و استراتژی را از طریق یک لنز تمرین بررسی می کند. تحقیقات وی در مجلاتی مانند Journal of Management Inquiry, Long Range Planning, Organizational Studies, Organisation Behavior and Human Decision Processes, Strategic Management Journal و Strategic Organization منتشر شده است. علاوه بر این، او به عنوان ویراستار نوآوری های رسانه ای مجله مدیریت استراتژیک، مجله کارآفرینی استراتژیک و مجله استراتژی جهانی فعالیت می کند . و در هیئت تحریریه مجله تحقیقات تجاری .
هانس کرامر استاد مطالعات ارتباطات در دانشگاه دویسبورگ-اسن آلمان است. علایق پژوهشی او شامل آینده پژوهی، نظریه عمل، جامعه شناسی سازمانی، نظریه اجتماعی و فرهنگی، نظریه مرزی و تحقیقات مرزی است. وی کتابی در مورد اعتماد در نهاد علم و کتابی نیز در زمینه خلاقیت در سازمان ها نوشته است. علاوه بر این، او یک شماره ویژه در مورد تحرک ( Österreichische Zeitschrift für Soziologie ) را ویرایش کرده و چندین مقاله در مورد مسائل روش شناختی، اجتماعی-نظری و موارد دیگر نوشته است.
یوخن کخ ، استاد مدیریت و سازمان و مدیر مرکز تحقیقات کارآفرینی در دانشگاه اروپایی ویادرینا در فرانکفورت (اودر)، آلمان است. علایق پژوهشی او شامل خلاقیت سازمانی، روال و شیوه های سازمانی و نظریه وابستگی مسیر استراتژیک و سازمانی است. او سردبیر مجله برجسته آلمانی Managementforschung (MF) بوده است و چندین کتاب و همچنین مقاله در مجلاتی مانند آکادمی بررسی مدیریت، مطالعات سازمانی و مجله مدیریت استراتژیک نوشته است.
آندریاس رکویتس ، استاد جامعه شناسی فرهنگی در دانشگاه اروپایی ویادرینا در فرانکفورت (اودر)، آلمان است. کار او که در پیوند متقابل بین فرهنگ، مادیات و اعمال اجتماعی گنجانده شده است، بر ساختار فرهنگی جامعه مدرن در توسعه تاریخی آن تا مدرنیته متاخر متمرکز است. از جمله، او کتابها و مقالات پرمخاطبی در زمینه خلاقیت، زیباییشناسی، «جامعه تکینگیها» و نظریه عمل منتشر کرده است.
ممکن است همچنین دوست داشته باشید
سازمان تحقیق و توسعه با تمرکز بر حال و آینده
شش روند برای سال 2021: آینده مدیریت دانش

