ارزیابی وضعیت آموزش الکترونیکی کشور
نقلاب اطلاعاتی که امکان استفاده از منابع دیجیتال با سرعت بسیار زیاد را فراهم کرده است نظام آموزشی را با چالشهایی مواجه کرده ازجمله سرعت تولید دانش و لزوم طراحی نظام آموزشی مستمر و مادامالعمر بهمنظور همراهی با تغییرات شتابان در نظام آموزش جهانی، تقاضای روزافزون برای ورود به نظام دانشگاهی برای دستیابی به سواد اطلاعاتی که بسیار فراتر از گنجایش و امکانات آموزش عالی است و تحقق جایگاه مناسب و همگرا با پدیدهی جهانیشدن و ضرورت پاسخگویی به تقاضای روزافزون برای آموزشی متفاوت که عدالت آموزشی و کاربرمحوری هستهی اصلی آن است و جذب دانشجویان بااستعداد داخلی و خارجی را در بطن خود میپروراند.(Sampson 2010)
برای غلبه بر این چالشها، شیوههای متفاوتی وجود دارد. مهمترین آن شیوهای است که در بیانیهی جهانی آموزش عالی در اجلاس جهانی یونسکو، پاریس سال 1998، منعکس شده است. در این اعلامیه آمده است: «مؤسسات آموزش عالی باید نخستین نهادهایی باشند که از مزیتها و امکانات بالقوه فناوری اطلاعات و ارتباطات بهرهمند میشوند در این راستا باید به ایجاد محیطهای نوین آموزشی برای هماهنگی با عصر اطلاعات و تبیین نظامهای مجازی بپردازند». این درحالی است که غالباً تصمیمهای استراتژیک و روششناسی جدیدی برای تغییر که ضامن موفقیت باشد بهخوبی شکل نگرفته است و به نظر میرسد که«مجازی شدن» چیزی مدرن و خیالی تلقی شده است و بنابراین بسیاری از دانشگاهها فاقد برنامهریزی استراتژیک واضحی در ایجاد زیرساختهای ضروریاند. مسلّم است که در چنین شرایط متحولی فرایند آمادهسازی فراگیران (کودکان، نوجوانان و جوانان) بهعنوان اندیشمندان مستقل، شهروندان مولّد و رهبران آینده دشوارتر و پیچیدهتر میشود، چراکه ماهیت یادگیرنده، تجارب آموزشی، یادگیری، تدریس و ارزیابی بازده و کلاً عوامل و مؤلفههای آموزش الکترونیکی تغییر کرده است. درضمن با وجود همهی مشکلات و اشکالات موجود در آموزشهای الکترونیکی تحولات جهانیشدن موجب توسعه کمی و کیفی چنین آموزش هایی شده است(Barajas 2010) .
تاریخچهی جهانیشدن
گرچه واژهی «جهانی» (Global) بیش از چهارصد سال قدمت دارد، اما اصطلاحاتی نظیر”Globalization”، “Globalize” و “Globalizing” از حدود 1960 رواج یافتهاند. فرهنگ وبستر نخستین فرهنگ معتبری بود که در 1961 تعاریفی برای اصطلاحات “Globalism” وGlobalization” ” ارائه داد. واژهی جهانیشدن بهعنوان واژهای مهم تا اوایل یا حتی اواسط دههی 1980 در محافل دانشگاهی چندان به رسمیت شناخته نمی شد هرچند که جلوتر از این تاریخ پیدا شده بود و گاهی بهکار میرفت. در نیمهی دوم دههی 1980 بود که استفاده از این مفهوم بهسرعت رواج یافت. اما عدهای از صاحبنظران برآناند که جهانیشدن از آغاز تاریخ بشر وجود داشته است و در دهههای اخیر صرفاً شتاب چشمگیری یافته است. در آثار گوناگون چندین قرن پیش از میلاد مسیح نقطهی آغاز این فرایند معرفی می شود و نظریهپردازانی مانند “والرشتاین”، “فرانک” و “اریک ولف” ریشههای تحولات جهانی کنونی را در ساختارهای تمدنهای باستانی جستوجو میکنند (عاملی، 1384).
نظریههای جهانیشدن را در سه گروه و براساس زمان طرح آنها طبقه بندی کردهاند که عبارتاند از:
- نظریههای کلاسیک: در این گروه نظریات کسانی چون “سنسیمون”، “ماکس وبر”، “دورکهایم” و “اگوست کنت” قرار میگیرند.
- نظریههای پیشتاز: در این گروه نظریات کسانی چون “پارسونز”، “والرشتاین”، “دانیل بل”، “مکلوهان” و… قرار میگیرند.
- نظریههای جدید: شامل نظریات کسانی چون “آنتونی گیدنز”، “دیوید هاروی” و “رابرتسون” (عطاران 1383).
- 1. نظریههای کلاسیک
معمولاً در نظریههای کلاسیک جهانیشدن ابتدا نظریات سنسیمون درمقام نظریهپرداز متقدم بررسی میشود. سن سیمون اعتقاد داشت صنعتیشدن عامل پیشبرد رفتارهای مشابه در درون فرهنگهای متنوع اروپایی بوده است. اگوست کنت، شاگرد سنسیمون، عقاید وی را دنبال کرد و موجب راهیابی نظریات وی در آثار دورکهایم گردید. آراء دورکهایم، جامعهشناس فرانسوی، درخصوص جهانیشدن حول محور تمایز و فرهنگ قرار داشت. وی از وجه ارزشی جهان صنعتی دربرابر جوامع سنتی صحبت میکند و رفتن جوامع بهسوی ارزشهای جهانشمول یا آگاهی جمعی و جهانی و زندگی جهانی را که ناشی از تمدن مدرن است به بحث میگذارد. جهان به سویی حرکت میکند که ارزشها اجتنابناپذیرانه به هم پیوند خواهند خورد و نهایتاً نظام ارزشی واحد یا جهانیای بهوجود خواهد آمد. دورکهایم این تحول را حاصل سازوکار تقسیم کار و تحول جوامع از همبستگی مکانیکی (حول سنتها) به همبستگی ارگانیک (حول کار و تخصص) میدانست (آرتشولت 1369). مارکس نیروی محرکهی جهانیشدن را توسعهی سرمایهداری میدانست.
- 2. نظریههای پیشتاز
بخش نظریههای پیشتاز را با بررسی اندیشههای کارکردگرایان امریکایی آغاز میکنیم. بر اساس نظریات این گروه در جهان درحال نوسازی هر جامعهای با استفاده از یک رشته اصول محوری سازمان اجتماعی خود را سامان میدهد و به سوی شرایط اجتماعی مشترکی که بر مبنای انتخاب عقلانی صورت گرفته حرکت می کند (آلبرو 1380). از نظر والرشتاین نظام جهانی دارای ویژگیهای زیر است: دارای تقسیم کار گسترده بین جوامع تشکیلدهندهی خود است، دارای تنوع فرهنگی است که اجزای تشکیلدهندهی «جهان» محسوب میشوند. وی بیان میکند که نظام جهانی سه شکل محتمل دارد: امپراتوریهای جهانی، اقتصادهای جهانی و سوسیالیسم جهانی.
جهانیشدن آموزش
جهان به سوی همگون شدن سیر نمیکند اما بخشهای معینی از آن بسیار شبیه هم میشوند. محض نمونه آموزش در اشکال متفاوت خود بیشتر بینالمللی شده است؛ مثلاً محبوبیت جهانی دانشگاه هاروارد، کالیفرنیا و دانشگاه پاریس با تنوع گستردهای از دانشجویان چندملیتی تنها نمونههایی از جهانیشدن آموزش عالی است که مرزهای ملی را درنوردیده است.
عدهای معتقدند که کل فرایندهای جهانی تحت تأثیر رشد حیرتانگیز وجهانشمولی فنّاوری ارتباطات واطلاعات است. آنچه در حوزهی رشد اقتصاد و تجارت دیده میشود یا تحولاتی که درحوزهی سیاست وامنیت اتفاق افتاده است دراثررشد فزایندهی بهرهگیری از اینترنت و ماهواره و ایجاد فضای مجازی جدیدی است که انسانها را از طریق رایانهی شخصی و خط تلفن با تمامی دنیا مرتبط کرده ومیلیونها نشانه، اطلاعات، فرصت ومخاطرهی جدید در اختیارآنها قرار میدهد. درحالیکه صدها کانال تلویزیونی ماهوارهای درتمامی نقاط جهان دریافت میشود فرهنگها نیز از طرق گوناگون امکان مبادله وتعامل بیشتری مییابند و هویتهای فرهنگی نیز دستخوش دگرگونی میشوند. اینترنت و ماهواره هر روز هزاران نشانه و میلیونها اطلاعات جدید را به انسانها و بهخصوص نخبگان جوامع عرضه میکنند و از این طریق اندیشهها، نظریات و ارزشهای آنها را تحت تأثیر قرار میدهند (مهرعلیزاده 1382). اپادورای (1996) ازجمله پنج بعد جریان جهانیشدن آموزش را مطرح میکند شامل:
– قومی (جابجایی جهانگردان و مهاجرت نخبگان)
– رسانهای (عرضهی جهانی اطلاعات از طریق اینترنت، ماهواره و فیلمها)
– فنی (عرضهی فنّاوریها)
– مالی (جابجایی سرمایه)
– فکری (آموزش و ترویج ارزشها) (سلیمی 1384)
اما مهمترین ویژگیهای آموزش در شرایط جهانیشدن به شرح زیر است:
- تغییر ماهیت یادگیرندگان: ویژگی برجستهی دانشآموزان و دانشجویان امروزی تنوع در جنس، سن، موقعیت اقتصادی و اجتماعی، نژاد، توانایی فیزیکی و توانایی یادگیری است. این گوناگونی امروزه بیش از هر زمان دیگری در تاریخ آموزش دیده میشود. این ناهمگونی در جمعیت دانشجویی و اهداف آموزشی چندگانه رویکردهای یادگیری جدید و عوامل سازمانی را ایجاد میکند که میتواند برای مؤسسات آموزشی چالشهای جدیدی بههمراه داشته باشد.

