آنچه می توانیم از کودکان بیاموزیم
بچه ها فرشته های واقعی هستند که چیزهای زیادی به ما می آموزند که چگونه می توانیم زندگی خود را بهتر کنیم. بله ، بیشتر اوقات هیچ سرنخی از آنچه انجام می دهند ندارند ، اما ناخودآگاه و بدون هیچ سرنخی به ما اجازه می دهند چیزهایی را کشف کنیم که در بزرگسالی ما تمایل داریم آنها را فراموش کنیم.
دلیلی وجود دارد که ما آنها را هدیه خدا می نامیم. آنها به ما اجازه می دهند زندگی خود را بهتر کنیم ، چیزهای خوب زندگی را ببینیم و هر روز را با لبخند بگذرانیم. با تماشای بچه های خودم ، توانستم چیزهایی را بیاموزم که به من کمک کرد نگاه جدیدی به زندگی داشته باشم. من می خواهم برخی از چیزهایی را که از آنها آموخته ام در این پست به اشتراک بگذارم.
چه روزی است؟
هر روز کودکی از خواب بیدار می شود ، این یک روز جدید برای او است ، یک دنیای کاملاً جدید برای کشف. کنجکاوی برای یافتن چیزهای جدید ، اشتیاق ، انرژی با شروع هر روز جدید فقط نفس گیر است.
به نظر می رسد ما به عنوان بزرگسالان این انرژی ، کنجکاوی و اشتیاق را از دست داده ایم. این چیزی است که ما قطعاً می توانیم از کودکان بیاموزیم تا زندگی ما را بهتر کرده و آن را به خوبی مدیریت کنیم. شروع هر روز با لبخند می تواند نحوه انجام کارها را در آن روز خاص تغییر دهد. بنابراین دفعه بعد که از خواب بیدار می شوید فقط خود را یک کودک 5 ساله تصور کنید ، روز شما بهتر شروع می شود ، لبخندی بر لبان شما ظاهر می شود و انرژی و اشتیاق بازیابی شده در هنگام خواب آماده پرواز است. این یک روز جدید است ، این یک دنیای جدید است. امکانات را کاوش کنید!
آیا می توانم آن را به روش خودم انجام دهم؟
گاهی اوقات بهترین راه برای انجام کارها انجام متفاوت آن است. آیا تا به حال دیده اید که کودک 3 ساله سعی کند کارهایی انجام دهد؟ فرق داره مگه نه؟ من مطمئن نیستم که چه چیزی در ذهن یک کودک 3 ساله می گذرد ، اما به نظر می رسد که آنها معمولاً به خواسته خود می رسند و بیشتر اوقات به این دلیل که از مسیری که ما بزرگسالان در آن تردید می کنیم ، پیروی می کردند
گاهی اوقات شکستن قوانین کمک می کند. عبارت “قایق را تکان نده” در مورد بچه ها صدق نمی کند زیرا آنها همیشه آماده اند که قایق را تکان دهند و سعی کنند کارها را انجام دهند. به نظر می رسد که ما بزرگسالان آنقدر درگیر انجام کارها هستیم ، به طوری که ما تمایل داریم فراموش کنیم که راه های دیگری برای انجام کارها وجود دارد. از کودکان بیاموزید و هر چند وقت یکبار قوانین را زیر پا بگذارید ، تا زمانی که بتوانید کاری را بدون هیچ گونه عوارض جانبی به طور م doneثر انجام دهید.
آیا ما هنوز آنجا هستیم؟
احتمالاً یکی از آزاردهنده ترین س questionsالاتی است که آنها هنگام تلاش برای رسیدن به جایی می پرسند ، اما نگاه دیگری نیز به آن وجود دارد. چه چیزی کودک را ترغیب می کند که هنگام مراجعه به پدربزرگ و مادربزرگ یا نمایش کودک ، این س questionالات را بارها و بارها بپرسد؟ این اشتیاق ، میل ، کنجکاوی در مورد آنچه ممکن است متفاوت از دفعه قبل باشد است.
ما باید هر چند وقت یکبار این سوالات را از خود بپرسیم. آیا ما هنوز آنجا هستیم؟ ممکن است مشاغلی باشد که می خواهیم راه اندازی کنیم یا پروژه ای که می خواهیم انجام دهیم ، اما دقیقاً چگونه می خواهیم به آنجا برسیم؟ پاسخ در درون شما و فقط شما نهفته است. دفعه بعد که با مشاغل خود وارد منطقه راحتی می شوید ، کمی وقت بگذارید تا از خود بپرسید “آیا من هنوز آنجا هستم؟” اگر نه ، مسیر دیگری را امتحان کنید ، رویکرد متفاوتی بگیرید و قایق را تکان دهید و سریعتر به مقصد خود برسید!
آیا می توانم آن را داشته باشم؟
دفعه بعد که دستان خود را روی سر می گذارید و می پرسید چرا نمی توانید آنچه را که می خواهید داشته باشید ، آنچه را که به فرزند خود گفته اید به خاطر بسپارید. هر بار که در یک مغازه اسباب بازی در مغازه قدم می زنید ، فرزند شما فریاد می زند “مامان ، آیا می توانم آن را داشته باشم؟” شما می گویید “نه!” کودک چه می کند؟ او می نشیند ، شاید چند دقیقه گریه می کند و سپس فراموش می کند.
اگرچه چیزهای زیادی وجود دارد که ما می خواهیم به آنها برسیم ، مانند آن عمارت میلیون دلاری و یک هواپیمای شخصی ، لزوماً به این معنی نیست که ما شایسته یا نیازمند آن هستیم. ما همیشه به آنچه می خواهیم نمی رسیم. زندگی ادامه دارد و فقط یک روز دیگر است. بنابراین آنچه را ندارید فراموش کنید و روی کاری که انجام می دهید تمرکز کنید. فقط به کودکی که در سبد خرید شما نشسته است نگاه کنید که دقایقی پیش گریه می کرد ، او اکنون لبخند می زند و با اسباب بازی ای که از خانه آورده بازی می کند. ما باید بدانیم که نمی توانیم همه چیز را داشته باشیم ، کودک آن را از ما یاد می گیرد و ما باید آن را از آنها بیاموزیم. یک چرخه است!
من خوش شانس بودم که چهار فرزند داشتم. بله ، این یک مبارزه مداوم است و من تبدیل به یک مدیر زمان و مدیریت شده ام ، اما آنها هستند که ارزشمندترین درس های زندگی را به من می آموزند. آنها بهترین معلمان ، مربیان عالی هستند! من مشتاقانه منتظر یادگیری سالهای بیشتری از آنها هستم – چیزهای زیادی برای یادگیری دارم!
تو چطور؟

